زندگی ما را سبب آغاز تویی
گره کوری نماند مرا، باز تویی
گره کور نشود باز بدست غیر
گر دستی به دعا بود، نیاز تویی
حاتم محمدی
فسرده ماه امشب زچشم انتظاری ما
مگر نشان طوفان گرفته از بیقراری ما
وفا ز خار بیاموز کنون که در کنار گلی
که می بُرندش ز بن باز حواری ما
بیاد شمع سوخته روشن کنید شمعی
مباد تار گردد بعد از این روزگاری ما
بگفت پاسخ آهی کی رسد بامداد آرامش
در آن زمان که می برند بدست عماری ما
عبدالمجید پرهیز کار
به کمانی که در ابروی تو تیر انداز است
دل من زخمی آن زخمه ی خونین ساز است
لب شاه توت تو شاه غزلیات شد و
مرغ هر بیت من از عشق تو در اواز است
به کیان کلماتت ، به صدای سخن ات
صدف گوش مرا در محبت راز است
شب که بازوی بلا بالش خواب سر ماست
باغ آغوش تو بر روی رقیبم باز است
سوختم باز ازین فکر که بر شاخه ی غیر
قمری قلب تو در چهچه و پرواز است
آه و نفرین به لبی که به لبانت لب زد
اه و نفرین به خیالم که خیال پرداز است
مال من نیست کسی که همه اش مال منست
وه از این بخت که بد تازد و یکه تاز است
می پزد نان نیازم به تنور تن تو
گوییا دست نوازشگر تو خباز است
به بنانی که تو در حنجره داری سوگند
که مرا با تو فقط، تار نفس شهناز است
نرو از پیش من ای پیشه ی من سیر سلوک
که مرا عشق به عیسایی تو اعجاز است
نفسم بند نفس های تو و بنده ی مهر
هر دمم دم به تمنای تو در ابراز است
الهام امریاس