شرمنده از اعمالی ام کز وصل تو حائل شدند

شرمنده از اعمالی ام کز وصل تو حائل شدند
جامانده ام،آن همرهان از عشق تو عاقل شدند
جمعه ها من همه چشمم،به دری خیره شدم
من به عشق روی تو با دل و جان شیعه شدم
چشم بستم به همه عالم و آن مکنت و مال
دیده و جان نذر تو کاش رسد وقت وصال
آدمی بهره برد از شمس پشت هر سحاب

حاجت روایی می کنی بی هر حساب و هر کتاب
در جهان شیعیان دلبر و معشوقه تویی
نزد خدای مهربان ضامن دلداده تویی
تا که پایان برسد غیبت کبری تو دوست
صلواتی به محمد که همه عزّت از اوست

غلامرضا خجسته

اینجا از بی خودی خود تنها شدنی

اینجا
از بی خودی خود تنها شدنی
تو رسوای سرزنش هر آیینه ی
نادیده پند پیش رو خواستن و واخواهی.
باشد
نوش دارو خشم فرو خورده
از مایه بی فهمی زور خفته
هر جای بزنگاهی سخت تر پاسخ خواهی.
اُفتد
چنان در تابخانه سرخ داوری
پنجه دادی بر رُخ وانمودگری
بازدهی آتشِ باور به نورسته چهره های.


بابک رضایی آسیابر

در سیبری چشمانت دما چقدر قراراست سرد شود؟

در سیبری
چشمانت
دما
چقدر
قراراست
سرد شود؟
تا چندفارنهایت؟
من ولی
از دوست داشتنت
سرد نخواهم شد
تا بی نهایت... .


سمیه معمری ویرثق

ای باغ گل و نور به دادم نرسیدی

ای باغ گل و نور به دادم نرسیدی
ای عطر قلم فور به دادم نرسیدی

دلداده به هر ثانیه از حال تو بودم
ای خاطر مسرور به دادم نرسیدی

طی شد گذر عمر من و فرصت ایام
ای مقصد و منظور به دادم نرسیدی


با تاک برون تاخته از شانه دیوار
یک خوشه انگور به دادم نرسیدی

فیروزه چشمان تو و شهرت بازار
ای دلبر مغرور به دادم نرسیدی

من گمشده بلخ و هرات و همدانم
ای صبح نشابور به دادم نرسیدی

تا نعره زنم کبکبه دار جنون را
ای حق حق منصور به دادم نرسیدی

علی معصومی