خاطرات را به خاک سپرده ام.

خاطرات را
به خاک سپرده ام.
اما...
دلیل خواب آشفته ام ؟...
روحیست...
که به سودای وصالت.
هنوز...
به ابتهاج نرسیده‌ست.


ویرا بختیاری

دریده می‌شود جان

دریده می‌شود جان
در چنگال  بی رحم خیال
توگرگ شدی و
من بره بی دفاع شدم
ای غم


سمیه معمری ویرثق

این بی قراری ها عاقبت

این بی قراری ها عاقبت
هر چه قرار بود میان ما ودنیا
زیر پا خواهند گذاشت،
گفته بودم ؛
بیا عاشق باشیم
بی هیچ قراری
که عشق فراریست
از این
مرزهای بی پایان اجباری

نازنین رجبی

از حرف درد می ریزد

از حرف
درد می ریزد
از زخم کهنه‌ای که همیشه تازه‌ست
از ققنوس صدایی که هر بار
پروازش نقش می زند بر سقف خاکستر
در بی‌راه‌ی خطر
بی ترس از نی‌زار و
تپش‌های کور نفرین
آبی و بلند می پوشد

بوی انگورهای سرخ می دهد
باف موهایش
نفس باد را از پا انداخته
و نفوذ نگاهش
رشته‌ی عطری ست
که اگر آن رانچینی‌
باغ از یاد عبور تهی
و دره‌ی آفتاب
بی نوازش شقایق
خیره بر کسالت به خاک می افتد
نامیراست
دور نمی شود
جدا نمی شود
که زیست از لبخندش می روید
و خدا
در رقصش گل می دهد

مرضیه شهرزاد