زخم دل را کن تو پنهان دستِ

زخم دل را کن تو پنهان دستِ
خویشان است نمک
جایِ مرهم رویِ زخمت می گذارن
باکلک

جز ریاکاری ندیدم چون به دنیا از
کسی
من نمیدانم بنالم دستِ بختم یا
فلک

هرکه آمدنیش زد برقلب ماخندید رفت
جملگی گویا که پندارند ماراآدمک

شکوه ها دارم من از بیگانگان تا
آشنا
بار ها خنجر براین قلبم نشاندن یک به یک

بس که بشکستند ناحق قلب مارا
روز شب
قلبِ چون آیینه ام پُر گشته ازصدها تَرَک

تا توانی رویِ پاهایت بمان درزندگی
هیچ کس ننموه با افتاده ای جانا
کمک

بُرده ام کی لذّتی کز زندگانی تاکنون
ازچه بنوشتی چنین این بختِ ما راای ملک

بس جفاهادیده درعمرش(خزان)
ازمردزن
بین که این بیچاره ازخودهم دگر
بنموده شک

علی اصغر تقی پور تمیجانی

زنده‌ای که زندگی نمی‌کند

زنده‌ای که
زندگی نمی‌کند
مُرده‌ای است
که نفس می‌کشد.
من بارها و بارها
در میانِ آدمک‌های پوشالی
و مردُمک‌های تو خالی
فقط نفس کشیدم و
هرگز دَم نزدم.


عبدالمجید حیاتی

از زمانی که دیدمت مجنونت شدم

از زمانی که دیدمت مجنونت شدم
عاشق و دلسوخته ی رخ زیبایت شدم
عشق تو مرا بیمار و پر دردم کرد
آه که عشق تو را چه میتوان توصیف کرد؟
هیچ کس عشق را نمیتواند معنا کند
عشق تنها فعلی یست که میتواند ویران کند
زمانی که دیدمت دین و دنیا را از یاد بردم
نشناختم خویش را چون از عشق تو مردم
هر بار تنها میشم از درد نبودنت هزاران با ر میمیرم و باز میمیرم
تنها با نوشتن چند بیت نو زنده میشوم .

گویند خدا کسی را گیرد بهتر از آن را به تو میدهد
اما بهتر از او نه در این دنیا و نه در آن دنیا نیست
این عشق چیست که همه عالم دیوانه ی اوست
این درد بی درمان چیست که عالم همه دیوانه ی اوست ...

سید امیر حسینی سید تاج الدینی

یارب نظرت بر من خسته چو دوا بود

یارب نظرت بر من خسته چو دوا بود
کز لطف و قدمهای تو از روی وفا بود
در این قفس تنگ ، نوایم به گلو ماند
در کنج دلم لیک ، نگاهم به نوا بود
هر شب بر این کوه چو فرهاد اسیریم
چون شمع که یک عمر ز پروانه جدا بود
حیرانم و مدهوشم از آن مست جمالت
غافل ز حضورت ، نگهم سوی دعا بود
در خواب خوشم هر نفسم سوی تو میرفت
خوش بود دل آندم ، که دل از غیررها بود
فارغ شدم از بود و نبود و غم دوران
گمره شدم اندر طلبت ، خانه کجا بود ؟
بیخود شدم از نغمه و آن شور خیالت
پیوسته دلم در طلبت همچو گدا بود
هر گوشه ی این دل بشدازعشق تو سرمست
در کنج دلم یاد تو از رنگ صدا بود
بنگر که در این خلوت غم سخت غریبیم
هیهات ازاین جمع که از عشق سوا بود
ای نام خوشت معنی شعر و غزل من
ورد دهنم در همه حال حمد و ثنا بود
چون نیک نظر کردم و دیدم ز تو نامی
آری نظرت بر من خسته چو خدا بود


حمید محمدی عشق آبادی