ای عشق بیا ، درد مرا درمان کن

ای عشق بیا ، درد مرا درمان کن
این روح مرا تو خالی از حرمان کن

بی‌تو دل من خموده و حیران است
برخیز و خرابه‌اش خودت ویران کن


احسان آریاپور

خانۀ دل من

خانۀ دل من
در آسمان عشق
در کنار رودخانۀ باد
در دشتی از ابر های سبز
که پرده های آویزش از برف و باران
و چلچراغ هایی از ستارگان
و فانوسی از آفتاب
با باغی از رنگین کمان
در شهر رویا ها
در انتهای جادۀ آرزوها
و تو را به خانۀ عشق
مهمان خواهم کرد
خانۀ دل من
زمین و آسمان است
خانۀ دل من
به وسعت جهان است

منصور چقامیرزایی

کودکی نا آرام ، سنگ می زد به قطار

کودکی نا آرام ، سنگ می زد به قطار
بعد از این کار خطا ، زود می کرد فرار

سنگ او زد روزی ، به سر مأمور ی
کار این کودک بود ، عادت ناجور ی

سر مامور شکست ، پسرک باز بجست
خون او می آمد ، به سر و سینه و دست

پسرک ، بیمار بود ، درد او بسیار بود
عقده ها در دل داشت ، از همه بیزار بود

روز بعد با دل تنگ ، پسرک با چند سنگ
باز هم آمده بود ، با قطار بر سر جنگ

به لب خط که رسید ، مرد مامور را دید
ناگهان خشکش زد ، مثل بید می لرزید

مرد مامور قطار ، مهربان می خندید
دست کشید بر سر او ، صورتش را بوسید

روز بعد با دوستان ، همه بی تاب و قرار
دست تکان می دادند ، شاد و خرم به قطار

ناصر مهرابی

به تو عشق می ورزم

به تو عشق می ورزم
برای تو شعر می نویسم

عاشقت هستم می مانم
عشق ایده عال منی
فکر واندیشه ات زبان زد عالم و آدم شده است
بسیار عاقل تر از آنی که فکر می کنم
در توان تو رشد وپیشرفت عظیم می بینم
با غم هات می گریم
دست نوشته هایت را دوست دارم

حتماً تصویری از رخسار ندیده ات بزودی خواهم کشید
وسر تعظیم مقابل آن خم خواهم کرد

و بوسه بر دستان درون تصویر تو خواهم زد
تا بدانی چقدر به تو علاقمندم
گل رز تنها توعشق من خواهی بود
می مانم منتظر تا این رویا به واقعیت برسد
بامن باش بیا
درون پارک باهم نیم ساعتی قدم بزنیم
دستانت را بمن بده وسرت روی شونه ام بگذار
وقتی قصه ی دلنشین عشق را برای تو تعریف کردم
با حس شور برانگیخته به هر وعده وعید دقت کن
تا ببینی چند بار سند خوشبختی ترا امضاء کردم

منوچهر فتیان پور