چو مهر دلبری در سینه داری دوست خواهی داشت

چو مهر دلبری در سینه داری دوست خواهی داشت
دو چشم و خال روی و سنگ های کوچه ی او را

علی کسرائی

من آموزگارم باید مهربان باشم

من آموزگارم باید مهربان باشم
برایِ بچه هایم باغبان باشم

و هرچه اتفاق اُفتد بیرون از کلاسم
پشت در بماند،باید در کلاسم آرمان باشم

در این مهد عذاب و روزگار بی وفایان
اگر درد و غمی باشد باید جاودان باشم

کلاس درس کوچک بچه های پُر هیاهو
دلی صاف و بزرگ باید،باید آسمان باشم

برای دانش آموزی که درسش را نمی خواند
باید خنده رو بود و باید نردبان باشم

چه در بازی چه در شعر و چه در درس
نباید لحظه ای ساکت باید در میان باشم

چه در سرما و گرما و چه در باران و برفش
برای خسته دل باید چون یک آشیان باشم

کسالت هم نباشد دلیلی بر سر کارم
همیشه مدرسه هستم اگرکه نیمه جان باشم

شنیدی چند خطی از من و عشق و علاقم
من آموزگارم باید مهربان باشم...


آرمان طاهری

منتظر تنها نشسته در کناری ،دوربین

منتظر تنها نشسته در کناری ،دوربین
باز می پیچد به خود مانند ماری ،دوربین

دکمه هایش راگرفته درد لمس دست ها
می کشد خمیازه ازدردخماری ،دوربین

سیب دیگر بر لب مردم نمی آید به عکس
ثبت کرده جای خنده گریه زاری، دوربین

لنزهایش رابرای زوم کردن بسته است
تانگیرد عکس های یادگاری ،دوربین

صحنه را خالی از احساس محبت دیده است
مثل ما آورده شاید بدبیاری، دوربین

عکس هایی که به خاطرمانده ازایام دور
حاکی ازاین است دارد روزگاری ،دوربین

باهمان ژست قدیمی آرزو دارد هنوز
تا بگیرد عکس های بیشماری ،دوربین

طاقچه یا که کمد یا گوشهءانباری است
چون ندارد مثل پیشین دستیاری ،دوربین

قدرت الله شیرجزی

بی تو به سر نمی شود این دل ریش ریش من

بی تو به سر نمی شود این دل ریش ریش من
بی تو به سر نمی شود این غم بی مثال من
بی تو کمانه می کند تیر زه کمان من
بی تو به مقصد نرسد نامه ی دلگشای من
بی تو به سر نمی شود حال دل خراب من
بی تو به سر نمی شود بختِ سیاه خواب من
از همه کس بریده ام از همه جا رمیده ام
من به خیال عاشقی از همه دل بریده ام


نازنین جعفری