بتکان
پنج دفتر فروغ را
سلسه موی سیاهت را روی ماه باز کن
از ارتفاع چشمهایت گدازه بپاش
اسبهای تابلوی خانه ات را شلاق بزن
تن پوش> سرخ شعرهایت را بر تن کن
با موج های آبی حروف بوسه بفرست
از استخوان بندی این شعر بالا برو
جای کبودی را بر گردن ماه ببوس
تا جای سرخ لبهایت باقی بماند
کلمات در رگهای پیشانی ام دست به سینه ایستاده اند
تا همیشه ات را اسبها بر من عرق بریزند
رضا اهورایی
تو پیدایی قصه های خواندنی قلب منی
از همین روست که کتاب جان من
تنها با بوسه های تو ورق میخورد
نازنین رجبی
روزگارِ بی پناهی در پناه کیستیم
بی نشان و بی نشانی سوی راه کیستیم
آروزیِ همدلی ها بسته کوله بار خویش
نا امید و خسته از هم رو سیاه کیستیم
جَنگ های بی هدف از انحطاط آدمیست
در گرفته جنگ وجدان در سپاه کیستیم
راه حق روشن ولی تفسیر دیگر می کنیم
تیره روز و منحرف در قعرِ چاه کیستیم
ابرهای تیره در اطراف چشمِ باز ماست
پشت ابرِ آسِمانِ بی پگاه کیستیم
در تظاد و اختلافی بی نهایت غرقه ایم
بی نگاهِ عشق و مستی هم نگاه کیستیم
غرق موجِ حرص و در آغوشِ سردِ شهوتیم
با پلیدی در کمینِ مال و جاه کیستیم
دست سرد اهرِمن بگرفته دست گرمِ مرد
بی رفیق و آشنایی، هم گناه کیستیم
سجاد حقیقی