اَر چشم تو را آن روز نمی دیدم

اَر چشم تو را آن روز نمی دیدم
خنده بر لبم در جریان بود هنوز
نوشیدم
زهر تلخ عشقت را یکباره
مثل کودکی که
معنی رفتن عزیز را بفهمد
از آسمان شب باید ببارد گل ها
اگر بتوانی مرا تنها
زین گور

یک شبی بیدار کنی

علیرضا پورکریمی

ما همچون هیاهویی پرغبار

ما
همچون هیاهویی پرغبار
ازمیان زمان گذشتیم
هیمنه هیاهو
آنچنان ،
که عبور زمان رانشنیدیم ...
ما
به طنینی فریفته بودیم
که ازماذنه می آمد
اما ...
ما
فرزندان قابیلیم
فرزندان مردی
که داغ برادرکشی
تاابد با او بود
ما
دراکنون
به غمناله ای
دچار آمده بودیم
که روزگارمان را
مچاله کرد
ما زنجیریان ،
رجزخوان دروغ بودیم
ما برادرکشان
فرزندان قابیل بودیم .
آه رستم
شغادبرادرکش را
تا کجاخواهدبرد
وبه چه سرنوشتی
سرگذشت او را رقم خواهد زد ؟
آیا این نفرین ابدی
ازما شسته خواهد شد ؟


حسین یونسی

خسته ای غمزده ای مثل منی می فهمم

خسته ای غمزده ای مثل منی می فهمم
دوست داری زِ خودت دل بکنی می فهمم

زیر سنگینیِ دنیا کمرت خم نشود
در تلاشی که فقط جا نزنی می فهمم

نکند کودکت آزرده شود از بغضت
ناگذیری که بخندی تو زنی می فهمم

آنقَدَر رهگذران زخم زبانت زده اند
که فقط در پیِ تنها شدنی می فهمم

ظاهرا طاقتِ هر حادثه ای را داری
از درونت هم اگر می شکنی می فهمم

صحبت از هرچه کنی بر ضررت خواهد بود
حرف داری و نباید بزنی می فهمم

شکیلا اسماعیلی

دوستت دارم ولی هرگز نمیگویم ب تو

دوستت دارم ولی هرگز نمیگویم ب تو
ای لعنت بر پدر آبا و اجداد غرور

سمیه مهرجوئی