با نگاهم به تو
چشمانم بارید
اشکها واژه شدند
برای شعر
سید حسن نبی پور
آن کوزه که میداشت کامِ مستان را
حرمت نشد ازسوی مست بردستان را
افکند و شکست وصد تیکه نمود
کی مست بدارد حرمت دوستان را
عبدالمجید پرهیز کار
برای فرصت بودن، چگونه شکر آرم؟
برای این همه نعمت، دعا؟ بجا آرم؟
چگونه از تو بگویم،چگونه وصف ات هست؟
چگونه با تو بمانم، به غیر...نسپارم
منی که با تو بزرگم، و بی تو نابودم
منی که یاد قشنگ تو را به لب دارم
منی که خسته ی رنج ام، در این همه ابهام
تویی که خالق محضی، من از چه بشمارم؟
درون سینه ی تنگم، نشسته ای گاهی
نگو که مبهم و نقشی، تمام پندارم
خیال دیدن رویت نمی کنم....اصلا
که من وجود حقیرم....مبر به دیدارم
صدای زمزمه ات را اذان به گوشم دا د
و من کنار خیابان ...سجود و تکرارم
دلم همیشه برایت ، به حسرتی مشغول
من از تمام جهانم......فقط تو را دارم
و تو تمام منی و من تمام خودت
و فکر قدرت محضت ،، نشست به افکارم
خدای ساکت قلبم، مرا رها نگذار
من از غریبه شدن ها ی خویش بیزارم
مرا به راه معین، هدایتم کردی
ولی به حال معلق، به حال نگذارم
خدای ساکت خوبم، که هستی و هستی
من آن حقیر ، خفیفم که شکر می دارم
خراب ماندن و رفتن خراب وجدانم
و حس گناهی ، مدام ....در کارم
از اینکه بنده ی رذلم از این جنایت ها
خودت، به قدرت عشقی...دگر میازارم
نرجس نقابی
مرا در من هزاران من به سویت می کشد اما
تویی در تو ز من بر صد هزاران ره گریزان است
علی کسرائی
با دوستامون ،ما رفتیم ،کافی شاپِ محلّه
چای بخوریم ،شکلات ، با کیکهای خوشمزه
رو صندلیِ نازی نشستیم و منتظر
آقاهه اومد و خواست، مِنو کنه منتشر
میل به خوردن دارید نوشیدنی و دَمنوش
میل به بردن دارید بستنی یا چایِ جوش
خوردیم و خوشحال شدیم تشکری دوباره
کشمش و خرما گذاشت اضافه و چند باره
دادیم بهش امتیاز خوشحال شد و بی نیاز
بازم میخوایم برگردیم به کافیِ پَرنیاز
چقدر خوبه هممون همیشه دوست باشیم
با خوردن بستنی همیشه لوس باشیم
برای مامان بابا هزارتا بوس باشیم
با خوردن بستنی دوباره لوس باشیم
محمد هادی آبیوَر