چـه کنـم عاشــق غریـب توام
مسـت دنیـای ناشکیـب توام
خسته ام خستـه فراق ، عزیـز
خوب بنگر که نیمه سیب توام
تو همانی که عشق در من ساخت
من همان روحِ چون طبیبِِ توام
یک قدم مان ـده تا نسیـم وصال
هاتفـی گفت بی نصیـبِ تـوام
و زمــان مـرگ را گواهــی داد
گفتمش: صیدِ عنقریبِ توام ؟
گفتمش مرگ را که چوُن باشی ؟
اینچنینی که من رقیـب تـوام ؟
تو همانی که گفتمت : هشدار
دشمـنِ خـویِ نانـجیـب تـوام
و تـو ای عشــق ، لایــزالِ منی
تـا دم مـرگ هـم ، حبیب توام
عشق را نشئه ای ، زمینی نیست
تا ابــد زنـده ام ، نصیـبِ تـوام
جمال الدین بخشنده