چه آخر سر این گل و خون شود

چه آخر سر این گل و خون شود
اگر سرنوشتش چو مجنون شود

به آتش به خاک و به آب و به باد
که آشفته جان و دلیخون شود

ز دیده به گونه روان سیل اشک
دو چشمی که سیحون و جیحون شود

دلم چون گلی در خزان و بهار
گهی شاد و‌گه زرد و محزون شود

دلت را تصرف کنم گر که من
روایتگرم چرخ گردون شود

اگر بینمت بار دیگر به خواب
غم و ناله و آهم افزون شود

به بیداریم گر ببینم تو را
بدان سرنوشتم دگرگون شود

نصیبی ندارم ز رویت دریغ
ندانم که فرجام‌من چون شود

سید محمد رضاموسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد