از دروازه های بلند و آهنی این شهر،

از دروازه های بلند و آهنی این شهر،
کسی وارد نمی شود.
هیچگاه فرستاده ای،
از آسمان نخواهد رسید.
تا اندوه بشر را التیام بخشد.
رویاهایم منتظرند،
تا نزدیکترینم با خنجر اشنایی،،
از رخدادهای روزانه من انتقام بگیرد.
اندوهی عظیم وگسترده،،،
در این حیطه خوفناک،،

فروپاشی قلبم را مشایعت میکند.
این ترانه حزن انگیز،
سالیان سال است،
روی لبانم خفته،
ونمی توانم آنرا بسرایم.
هیچ وقت این ترانه را نخواهم سرود.
چرا که دژخیم شکست،
در کهنه سار اندوه دلم لانه کرده است.
کسی از این در وارد نمی شود،
تا تنهایی خودم را با او شریک شوم.
قلبم از انتظار اشنایی،
به دردامده است.
ونخواهم فهمید،
مظهر شادی ربانی را.
جدا افتاده،،
در برهوت بدون تمدن،،،
اندیشه های ناب ،
را یکی یکی به ستارگان می سپرم....
واز ایشان می خواهم ،
این ترانه را نسرایند.......

حجت جوانمرد

من همان گمشده راه عبورم بیا

من همان گمشده راه عبورم بیا
تنها گل یاسم، در فصل حضورم بیا

دشتی پر از شقایق و باغی ز سرو ناز
با دل به تو نزدیک و با چشم چه دورم بیا

امروز و فردا مکن شاید نبینمت
حالا که دلشادم و پر از سرورم بیا

خزان شدو زمستان رفت و نوبهاران شد
گفتی صبور باش من سنگ صبورم بیا

منم چکاوکی غزلخوان به باغ عشق
همراه عاشقان شعر و شعورم بیا

تا کی به کنج خلوت دل بنشینم
ای تو جان و جهانم همه نورم بیا

فروغ قاسمی

درویشم و مفتخرم ز نفس خویشم.....‌‌‌‌‌‌........

درویشم و مفتخرم ز نفس خویشم.....‌‌‌‌‌‌........
.................زین حال خوشم همیشه مستم
که گر،بود زندگی ام،سلطانی.....................
.....................بود در نفسم خوی اهریمنی

امیر علی چهاردولی

خانه ام ویران شُدَست، با گذشت سال ها

خانه ام ویران شُدَست، با گذشت سال ها
حال و احوالی نماندَست، بَر این منوال ها

خانه و من هر دو ویرانه شدیم در عُمر خود
روزگارست با خوشی و ناخوشی احوال ها

حسین یونسی

ریتم آهنگ زمان را در زمان گم کرده ایم

ریتم آهنگ زمان را در زمان گم کرده ایم
در جهان رنگ و بو آرام جان گم کرده ایم

پایمان پُر آبله گردیده از خار جفا
عندلیب گلشنیم و آشیان گم کرده ایم
اسدلله فرمینی