برای رقص در هر آنچه میدانی چه دلتنگم
برای پرسه در اقلیم بارانی چه دلتنگم
تب و تابِ هوای عاشقی در بی قراری ها
برای گرمی یک بوسه ی آنی چه دلتنگم
برای دسته جمعی خواندن آواز دلتنگی
به شبگردی در آغوش خیابانی چه دلتنگم
برای بی خبر بودن به هر اخبار بحران زا
برای لحظه های اوج نادانی چه دلتنگم
خوشا دیوانگی ، مستی بدون فکر فردایی
برای عشوه ی شهناز تهرانی چه دلتنگم
چرا که نه برای دختر زیبای شیرازی
که چشمک می پراندم گرم مهمانی چه دلتنگم
برای قرص تابانی که پنهان از نگاهم شد
وَ آن آغوش تنگِ گرمِ پنهانی چه دلتنگم
برای یار شیرینی که داغِِ مانده بر دل شد
برای آنکه میدانم نمی دانی چه دلتنگم
عادل پورنادعلی
تو غروب ِ ماه آذر
تو هوای سرد و غمگین
زده ماهیگیر به دریا
تو سکوت و مه سنگین
به دلش افتاده حتی
هم مسیرِ باد و ابرا
اگرم پارو نباشه
می بینه خورشید فردا
یهو ماهیگیر می بینه
روی موج ،کنار قایق
زل زده به چشمای اون
چشم یه ماهی عاشق
پشت پولکش نوشته
دیدن چشمای آبیش
که مث خود بهشته
کار دست سرنوشته
مرد ماهیگیر خسته
که دلش از غم شکسته
به خیالش نه امیدی
بلکه درها همه بسته
توی رویاهاش می بینه
همه غصه هاش می میره
لااقل این صید زیبا
جای قرض هاش می گیره
یه ماهی با چشم غمگین
پولکاش که همه رنگین
توی دستای زمختش
یه سکوت سرد و سنگین
زیر لب ماهی می خونه
یه نوای عاشقونه
با صدای نرم ونازک
پره شکوه و بهونه
دل ماهگیر که لرزید
وقتی چشم ماهی و دید
بی هوا یه حس تازه
تو خیالش زد و چرخید
تور و ماهی و یه قایق
زل زده یه مرد عاشق
به لباس وتور ماهی
می گذره چه زود دقایق
یهو طوفان شد و بارون
حال ماهی شد پریشون
دست ماهیگیر جدا شد
از تو دست ماهی آسون
عشقی که دریا آوردش
باد اومد واونو بردش
دل ماهیگیر شکست و
اونو به دریا سپردش
سمیرا صادقى
موی زینب را دیگر که شانه میکند
بازم حسن دیدار مادر را بهانه میکند
اشک چشم حسین تمام نمیشود
دنیا چه کار با شمع و پروانه میکند
وقتی علی استخوان در گلو ایستاده است
ببین که غم چه با بانوی بی نشانه میکند
گل باغ محمد ختم انبیاء
چگونه با پدر زمزمه ی مستانه میکند
ای خاک شرم بر تو باد که مولایم علی
دارد تمام جانش را دفن شبانه میکند
ثریا امانیان