از تو ای خسرو خوبان خبری نیست که نیست

از تو ای خسرو خوبان خبری نیست که نیست
از چه رو سوز دعا را اثری نیست که نیست

پُر ز عطر گل نرگس شده هر باغ و چمن
عکس ماه رخ تو در بصری نیست که نیست

حسرت بوسه به خاک ره تو مانده به دل
چکنم از سر کویت گذری نیست که نیست


همه از عشق تو و حُسن تو گویند ولی
شوق دیدار تو در چشم تری نیست که نیست

شده پُر خون دلت از غصه این خلق خدا
یک نشان از غم تو بر جگری نیست که نیست

چه شود گر بنشانی تو نشانی به رهـم
که من دلشده را راهبری نیست که نیست

ذکر نام تو بُود بر لب این خلق بسی
بر سر دار وفا جان و سری نیست که نیست

قدمی رنجه کن ای شاه کرم بهر فقیر
سوی بیچاره و بی کس نظری نیست که نیست

ای ( نسیم ) از غم آن یوسف زهرای بتول
مرغ دل را هوس بام و دری نیست که نیست

اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد