ذوق تو دارم
همچون جگرسوخته ایی
مشتاق آب
آبی مشتاق نور
برای پیوستن به ابر
و ابر و ابر
ذوق وجودی که سراسر در تنم
برای بوسه است
برای یکی شدن لب هایمانُ
ناگهان نور
چشم ها پرده پوشی میکنندُ
مهیب
همچون سور اسرافیل
تن ها را میلرزاند
و تنم که سراسر
از سرمای سکون
به گرمای جنون رسیده و من
نمی توانم لب هایم را جدا کنم
و تنم ذره ذره آب میشودُ
تو زود تر از من باران میشوی.
امید محمودی