قصه تنهایی من در گذر زمان

قصه تنهایی من در گذر زمان
با آمدن تو به آخر می‌رسد
سکوت کوچه‌های خیس
بعد از بارش اشک های من
به پایان می‌رسد
غزل زیبایی رخ تو
بعد آمدنت
سروده خواهد شد
پس ای نگار دیده دلبر
برون آی از این حجاب فراق

شعر من به مثابه خواستن توست
معنای ژرف عاشقی
ترانه شعر سپید من است
آواز چکاوک خوش الحان
نغمه رسیدن بهار زندگی ام
در جلوه رخسار توست

زین نظر نهان بودی
در منظر نور افشان آفتاب
خود صد پرتوی عالم تابی
در محضر نور شب مهتاب
روشن کن این محفل رندان عزلت نشین
که هزار پیر خرابات جوان کنی
در لب لعل سبوی عاشقی
سکوت کوچه های خیس
ز گلدسته و مناره ها
حاکی از رسیدن قدم های توست

بیا و مجلس نشین بزم
من منتظرت باش
که تا غروب ماه در نیمه شب
رقص مجنون ز دیدار لیلی کنم
شاید که یار بپسندد
چنین شور و اشتیاقم را

باران ببارد همچون سیل ستاره
که به نخ کشم تسبیح
هزار دانه ستاره را
پاره کنم در زیر پای تو
که نشینی با من
خسته ز انتظار یار


حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد