پروانهصفت رقص کنم گِردِ وجودت
جانم بسپارم به تب و تابِ شهودت
در حلقهی آتش ز دلم گل بشکوفد
هر لحظه شوم مستِ شرارِ نمودت
دل سوختهام را بپذیر ای مهِ تابان
بگذار بسوزم به صفایِ سجودت
چون قطرهی اشکم که ببارد شب و روزان
پنهان نشود راز ز چشمِ حسودت
ای نورِ نظر، جانِ من و آینهات کو؟
تا نقش کنم عشق به آیینِ ودودت
الناز عابدینی