تُهی از اختیاریم و
تَنِش در کاسه ی صبریم..
سکوتِ ناتَمامیم و
نزول ِ واژه جَبریم..
کسی ما را نمی فهمد
از آن چیزی که معلوم است..
نگاه ِ گیجِ بیمار و
تَنی اُفتاده درقبریم..
سَرِ تابوت ِ ما راهم نمی گیرد کسی،
خود را نیازاریم..
شکاری خُفته در
اندیشه ی آلوده ی بَبریم...
فرزانه فرحزاد
در دایره ی هستی، ای ماه تمنّایی
از پهنه ی دریاها، تا اوجِ ثریّایی
تو قرص قمر گونی، تو نغمه ی موزونی
در محفلِ مَهرویان، تو، از همه زیبایی
هم جانی و جانانی، هم نم نم بارانی
دلشوره ی لیلایی، لبخندِ زلیخایی
باران بهارانی، با شوق فرو ریزی
بر گونه ی شیدایی، از گنبدِ مینایی
آیَد چو سحرگاهان، فریاد زَنَد بلبل
کای ژاله ی خوش مقدم،فرزندِ اهورایی
گل با منشِ مستی، چاکیده گریبان را
هر سو نظری افکند، شد باغِ مصفّایی
مستانه برو ساقی، از نو قَدَحی پر کن
با جام می ات جانا، کن رقص تماشایی
اسماعیل پیغمبری کلات
صدای باد همیشه
در گوش ما میپیچد،
اما هیچگاه نمیتوانیم
آن را دقیقا بشنویم.
باد از میان درختان و کوهها میگذرد،
و در سکوت شب
فریادی نشنیده را به دل دشتها میآورد.
آیا باد هم مانند ما
در جستجوی جایی است برای توقف؟
یا شاید،
در این مسیر بیپایان
در حال تغییر و شکل دادن به دنیا است.
منوچهربرون
نه دلشادم نه غمگینم
نه فیلسوفم نه دیوانهم
شبیه عاشقی خسته
شبیه خسته ای خاموش
من آن اشکم که میبارد
نمیدانم در اعماق کدامین حس، پِی چشمان خود باشم!
شاید درد، شاید شوق
شاید عشق یک سویه
و یا شاید ظلم یک ظالم
نمیدانم دلیلم را
مریضی دست و پا گیرم
طبیبی ماهرم از هر مریضی دست میگیرم
خدایی واحدم شاید
و شاید ارزنی در عمق این خاکم
ولیکن خوب میدانم
چه میخواهم
چه میبویم
چه میبینم
چه مینوشم
تورا چون شهد میبینم
گل روی تورا چون لاله مینوشم
چه میبینم؟
شاید عشق
سخن میگوید این احساس
این احساس بی پروا
سخن میگویم و میبنیم این احساس ناطق را
چه میخواهم؟
کمی ایمان
کمی باور
کمی افتادگی در پیش چشمانت
و گهگاهی کمی سجده
قنوتم عشق
مُهرم عشق
سلامم عشق و تسبیحم دو چشم تو
نه فیلسوفم
نه دیوانهم
من اما غرق در ایمان
من ایمانم
حسین الهیاری
زندگی دو نیم است
درمکتب رنج
لبخند آموختن
سیدحسن نبی پور