نم نم اشکهایت
بیان حسی غریبانه
در وجودم دارد
دانستم که این باران احساس
جوشش عشقی پاک است
پس ببار همچون در بهار
خیسی گونه هات
ترنم مهری است
که در اولین دیدار بود
از ابتدای کوچه بوی یارم می آید
در کنارش یک آغوش گل مریم
طراوت دشت آلاله دارد
پس خواهم ماند
در برابر دیدگانت
تا ببینی که می سپارم
دل و قلب به یغما رفته ام
همه جسم و تن و نای من
در گروی خم ابروی توست
ناز و کرشمه
به غمزه صد جان به فدایت
در برم چون بنشینی
هزار شب به لحظه ای ببخشی
می نگرم به دیده نشاط
که خواهد آمد
آن یار سفر کرده
می بویم ره سر به کوی تو
که دلها برود به سوی تو
با من سخن گوی
که دوران سپردم به کام تو
چه بسا روح ز کالبدم
جدا سازی به آنی
با تو می مانم
حسین رسومی