دشت ها همه سبز

دشت ها همه سبز
چشم ها همه خواب
جوی آبی که سرانگشت مرا می جوید
می خرامد
با آهنگ خوش ماه
سایه اش بس تاریک
چهره اش بس روشن

این جه شهریست
که در خاطر من
چون رویاست

عشق همچو دیده نگران
در پی یافتن آزاد دلی ست
که در آن خانه کند
در ببندد
بگریزد
بگریزد از همه زشتی ها

دکتر محمد گروکان

دل بریدم اهلِ دنیا مشکل اَم آسان نشد

دل بریدم اهلِ دنیا مشکل اَم آسان نشد
جز غمِ افزون درون اَم عایدی امکان نشد
کنجِ دِیر سُکنی گزیدم تا بیابم همدمی
بر فنا رفتم همانا سهمِ من ایمان نشد
شد مصمم نو بسازم این دل بیچاره را
رفته بود دلبر ز دنیا دیدنش امکان نشد
رسمِ دنیا را طلسمِ اهلِ دنیا بسته اند
طلعتِ اَطلس چِسانا فاتحِ افغان نشد
خوانِ بی مورد گزیدن خانه ویران می کند
حقا کَژراهی گزیدیم قسمتم هفتخوان نشد
هر چه کردم جهدِ عظما دل به آرامش رسد
دل را دلبر بود نیازش حاصلی اذعان نشد
فرصتِ زیستن برون گشتا نفهمیدم کیَم
یک خطا کردم فنا رفت طالعم احسان نشد
دل به دل دارد نیازی تا رسد دریا گرام
اهل دل بودی هُمایی غیرِ آن انسان نشد
فرقِ مابین مراد و نامرادی با دل است
دل بِکَف آری گرامی دلستان هجران نشد
حافظ از بختِ بلندش اذن یکتای جهان
اهلِ دلها را به دل دارد دلش لرزان نشد


حافظ کریمی

تو را همیشه دوست دارم

تو را همیشه دوست دارم
خودم را ،
وقتی که با توام .


مروت خیری

گفته بودم که دگر ازتو حکایت نکنم

گفته بودم که دگر ازتو حکایت نکنم
(از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم)

گفته بودم ز فلک رسم وفا آموزم
آنچه از مهر و وفا هست روایت نکنم

تا به کی رسم کنم عکس تورابر درِ دل
هرگز از دوریت اظهار رضایت نکنم

نرگسِ مستِ تو ای خوب، اسیرم کرده
(قول دادم به کسی غیرتو عادت نکنم)

تا سحر گاه به شوق غزلت می مانم
من بجز قامت سروِ تو عبادت نکنم

دلبرم هستی و من دور سرت می گردم
عهد بستم که به عشق تو خیانت نکنم


معصومه حیدرپور