بی تو این شَهر مَرا از نَفس اَنداخت،بیا
این هَمه درد مَرا از هَوس اَنداخت،بیا
قول دادی که بیایی درد و درمانم شوی
بی تو این سَر به هوا اَز قَفس اُفتاد ، بیا
علی کرمعلی
ساعت هنوز باور ندارد که تو رفته ای و
شب چه خوشبخت است
که هنوز می تواند ادامه بدهد
فارغ از ترس
در این اتاق بیگانه،
وبدبخت
روزی است که از سر حسرت آه می کشد
و جنونی که هنوز موهای سپیدش را
میان این ظلمات افشان می کند
وچشمی که گریان لالایی دلخواه غم را سر می دهد
تا خاطره بارها وبارها ،آبستن عشق شود
نازنین رجبی
چَشم اندازی به ساحل،
زیر باران بهاری
طعم خوب و ناب بوسه،
از لَبان یک نگاری
می کند دل را اَسیر،
عشق های آشکاری
همچو تیری می رَهَد،
از یک کمان، بحر شکاری
صاحب چشمان سبزی،
بُرده از دل اختیاری
چون زمرد، دشت و جنگل
لطف و مهر کردگاری
عشق باشد با من و تو،
دل بگیرَد اعتباری
روز گار با مستی ما،
بُگذَرَد در هر مداری
حسین یونسی
زندگی درک همین امروز است...
زندگی خاطره و فردا نیست...
اینکه فردا چه شود یا نشود...
اینکه در پشت سرت غم گذرد یا شادی....
همه پوچ است و تهی...
بهر امروز بکوش...
بهر یک لحظه خوش...
بهر لبخند محبت به دل غم زده یک مادر...
بهر آغوش پر از مهر پدر....
لحظه ها در گذر است...
کودکی رفت و نفس های جوانی تنگ است....
شاید آن لحظه ی موعود که کل بشیریت به همان لحظه خوش است...
شاید آن لحظه همینجاست...
همین لحظه ی با هم بودن...
سجاد پارسا
چه بارانِ پُر شوری
یاد تو را میبارد
زیر بارانی پُرشورم
پوستم ، شراب یاد تو را مینوشد
از مستی یاد تو چشم نمیپوشم
علی چشم براه