بودرستگاری
پلی آسمانی
وبال بلندی
که تا عرش پیوسته با ماست
تورا ازازل بوده این پنجره باز
ومی خواندی اسرار بکرِ مگورا
به نوزادی ات خام
چوبالغ شدی ، رستی از وصل
دوباره بگیر ، طیبت کودکی را تواز سر
دراین ساحلِ پاکِ بی غش
به دریا رسی ، پیش چشمت منور
همه سرِّ سربسته ی ما همین است
فتادیم زیک قهرِ بی هوده در چاه
نه جبراست ، که در آستین بوده پنهان
گرفتیم ، افسانه را ما زاسلاف
منِ من یکی نقش وهم است
به آیینه همراه
زده حلقه برگِردِمان مثل یک مار کبری
کند ترجمه حوضچه را بهر انسان
کنی وااگر بندبندِ ضمیرت
شود نیز انسانی از نو به جلدت پدیدار
همه حیرت است ، بلکه این طفل نوزاد
جهان است ولی بی خبر ، ازاین زایشِ پاکِ انسان
ناظمی معزآبادی اصغر
روحَت که بشکند نفست فرق میکند
ابعاد خانه یا قفست فرق میکند
.
روحت که بشکند عطشت غرق میشود
در لحظه، حال و هر هوست فرق میکند
.
یا روح وصله پینه تورا کار میکشد
یا کارهای خار و خست، فرق میکند
.
یا خاک مرده قلب تورا کور میکند
یا زندگیِ در عبثت فرق میکند
.
با روح خسته مرز غمت فرق میکند
ابعاد خانه یا قفست فرق میکند
حسین الهیاری
تیره و تارم، همچو شبی بی مهتاب
نوا بخشی چو فروغ آفتاب
از من حذر کن، گر بمانی
شده ای، بیجان، مثل مرداب
تو، با احباب خویش بمان
من، درمیان قوم احزاب
سانیا علی نژاد
ای رنگ نگاهت فِکنَد لرزه به جانم
وی بوی تنت قفل زند لب به زبانم
اندیشه ی دیدار پر از غمزه رویت
مدهوش نماید همه ی روح و روانم
سرّی که دراین باب نهفته است چه بوده؟
جز عشق که مستانه پِیَت جامه درانم .
مهرداد بیجاری