کاش قبل از آمدن در قلبِ من در می زدی

کاش قبل از آمدن در قلبِ من در می زدی

در زمانِ مشکلاتِ من به من سر می زدی

از زمانی که تو رفتی و دگر تنها شدم

کاش مانندِ کبوتر بی خبر پر می زدی


علیرضا صانعی

سرزمینِ آریاییِ من

سرزمینِ آریاییِ من
قبله گاهِ اهوراییِ من
تو تمامِ قلب منی
جاودانه ای،عشقی، وطنی
خاکت بُوَد مانا و پرگوهر
به بال های هزاران فروهر
زندگی پُر شود از هر نهالت به عشق
ز کوه ها و دریاها و آدمیان سرشت
شادی ببخش، گرم باش، آباد باش

تو آغوشِ مردمِ آزاد باش

نادیا صباحی

اعتماد

چه بسیار بارها
به تصور یافتن گوشی شنوا
یا فهمی آشنا
یا دیده‌ای مشتاق و نهانی پذیرا
هر آنچه در چنته‌ی باورمان داشتیم
در پیشگاه دوست‌نمایان بر زمین نهادیم
و چه بسیار لقمه‌های گوارا
که از طعام ساده‌‌لوحی خود
بر سفره‌ی اشتیاقشان گستردیم
تا آن نفاق پیشگانِ رنگین‌کردار

همچون کرکسانِ تاریک‌ چشمِ لاشه‌خواری
به منقارِ تظاهر برگیرند
و در لانه‌های پلشتِ بددلی‌شان
به احتیاطِ روز مبادا
بیانبارند.
‌‌
‌آن گاه که ما
خریطه‌ی باطن خویش از راز تهی کردیم
در ژرفای تصورمان نمی‌گنجید
که انبانچه‌ی تلبیس یهودایی‌شان را
از حماقتِ استظهارِ خود
آکنده ایم

‌بر ما دوصد نفرین
که اعتمادِ بیجا کردیم ...

امین کریمی

می ترواد دوباره از سینه

می ترواد دوباره از سینه
بغض هایی که در گلو مانده ست
می شود اشک روی گونه ی من
درسرم واژه های ناخوانده ست

واژه هایی غریب و بی تکرار
حرف هایی که مانده ناگفته
پیله بسته به دور من هربار
شب به شب خواب های آشفته

آه کام زندگی هر صبح
تلخ مثل قهوه ی قاجار
چند بار گویمت ای غم
دست از جهان من بردار

باز هم شنبه و غمی تازه
سر رسد روزهای تکراری
هفته هایی که هست نامعلوم
لحظه های پر از خودآزاری


لیدانظری