قربان دو چشم عسلت دلبر طناز
من عشق صدایت کنم و هی تو بکن ناز
چشمان تو زیباست مثل برف سپیدان
چون کافه ی دِنجی در آن سوی خیابان
جانی و دلی و غزلی هم نفسِ من
خود را برسان و بشو فریاد رسِ من
چشمت عسل و لب چو انار همچو دَوایی
کُفر است ولی در دل بشکسته خدایی
عشقِ تو امید است برای دلِ خسته
چشم جز رُخ ماهت به روی همه بسته
شکر همه شب بودن تو در دو جهان است
افسوس که رُخسار منِ خسته عیان است
یادِ تو غم انگیز ترین خنده ی دنیاست
تلخ است چو آن قهوه ی عصرانه و گیراست
آرمان طاهری
زنم در بر در میخانه عشق
که کو باشد؟ کجا خمخانه عشق
خم و خمخانه را خالی کنم من
شوم دیوانه و مستانه عشق
رسانم هر شبم تا صبح فردا
به شوق گفتن افسانه عشق
بگردم من به گرد آن خانه شب و روز
که گویندم تویی پروانه عشق
تمام زندگی باشد نگینی
ز تاج پر گهر شاهانه عشق
فدایت ماهیان برکه جان
که هستی جان و هم جانانه عشق
همه از تو همه با تو همه تو
تو را خواهم تو را فرزانه عشق
فروغ قاسمی
اگر به دیدن من آمدی
به ارمغان بیاور
مشتی رنگ
برای دفترِ سفید و سیاهِ
روزهای تکراری
یا شاخه ای مریم
به تقدس نامِ مادر
که عطرش
بنوازد
مشام خستگی ها را
ولی نه
دستهایت کافیست
که ببافد
گیسوان رویایم را
یا نگاهت
که بتابد
چون ماهی
بر شبِ سیاه دل
شاید
شاید هم تنها شانه ات را
به امانت بخواهم
برای لحظه ای
تا پناه گریه باشد
از شرِ غصه های چندین ساله
اگر به دیدن من آمدی
هیچ
فقط بیا...
مریم ابراهیمی
به ستاد گمشدگان اربعین رفتم
مشخصات گمشده ام را دادم
با تعجب نگاهی کرد و گفت
این که مشخصات خود توست
گفتم آری، دیریست که خودم را گم کرده ام، لطفا پیدایم کنید
در بلندگو اعلام کرد:
گمشده ای دیوانه شده یا شاید دیوانه ای گم شده، او را دریابید
ما گمشدگان راه حسینیم
رضا کشاورز