آن وصــل بـی مهـر وفـا آخـرش وداع بــود

آن وصــل بـی مهـر وفـا آخـرش وداع بــود
آن نثـر آخــرش قیـد در قصـه جفـــا بــود
حسـر گـران خـدا را چـه امیـدی کـه دیـدی
معشـوق بی حیـا را مجنون عشق گنـاه بـود
این قصه از بدر آغاز اخرش دستی رها دیدی
سـوختـه بـر دل جـگر خـونی صـد صدا بـود
امجنون رنگ دیـن ایمـان باخته را چه دیدی
تـرک جهانش رفته بـود به هر امیدی که بود

وصـل اگــرش وصـالـی داشت شـب نشینی
اقبـال سیـاهش بیـن صـد پیکر گنــاه بــود

سیدعلی کریمی

خانه ام با مقدمت گل خانه شد آراد من

خانه ام با مقدمت گل خانه شد آراد من
جان به شمع روی تو پروانه شد آراد من

در زمستان آمدی ای نو بهار عشق من
مهر گرمت داخل کاشانه شد آراد من

آمدی چشم انتظاری رفت و شادیها رسید
پر زمی در دستها پیمانه شد آراد من

در گلستان دلم زیبا شکفتی ناز من
جان زشادی پر زد و جانانه شد آراد من

دومین سال تولد ، بهر تو فرخنده باد
باتو‌شادی های ما، شاهانه شد آراد من

قلب زیبایت بماند جایگاهی پر زعشق
تا بگویم ماه من ، دردانه شد آراد من

عمر من طی میشود دور از تو ای محبوب من
سینه ام از هجر تو غم خانه شد آراد من

آرزو کن تا سعادت یار باشد با همه
آرمانت زین سبب مردانه شد آراد من

ای پرستوی پیام آورده ی خوشبختی ام
بهر تو قلب فریبا ، لانه شد آراد من

فریبا دلال

اِی دوست، بیا عَقلِ مَرا حِیران کن

اِی دوست، بیا عَقلِ مَرا حِیران کن
یِک سِکِّه بِبَخش و دَرهَمی اِحسان کن

چون یوسفِ یَعقوب که در چاه افتاد
این حُبّ پِدَر تو پِی گُم از کَنعان کن

جانَم بِسِتان و قَلبِ مَن آرام کن
خونَم بِچِکان و نِکهَتی اَفشان کن

مِهری بِنِشان به یاد قَبلا من را
یک عصر جمیل به صَرفِ چای مِهمان کن

عُمری به جَهان قِیمَتِ مَن بالا بود
مَن را بِخَر و قِیمَت من ارزان کن

آنگه بِنِشان، اَرزِشِ مَن بَرگَردان
مَن را تو جَلیس مَجلِس اَعیان کن

این دِل به مُمارات یَقین اُفتاده است
دِل را تو قَریبِ رَحمَتِ ایمان کن

این جان که گِرِفتار و اَسیر نَفس است
قُفلَش بِشِکَن، رَها از این زِندان کن

چون فاتِح آتَش که خَلیلَش نام بود
مَن را بِرَهان، آتش مَن بُستان کن

امیر حسین استاد

دل را دگر از عشق بریدن نتوانم

دل را دگر از عشق بریدن نتوانم
دیوانه ام و غیر تو دیدن نتوانم
در گوش من از روز ازل زمزمه توست
من غیر صدای تو شنیدن نتوانم
آن مرغ اسیرم که به دام تو دچارم
باز است قفس لیک پریدن نتوانم
من مورم و تاب غم این عشق ندارم
این کوه سر شانه کشیدن نتوانم
تو ماه بلندی و من از بهر وصالت
کوشیدم و افسوس رسیدن نتوانم
چون تشنه به دنبال سرابی همه عمر
فرسودم و یک جرعه چشیدن نتوانم
من عابر هر کوچه پی وصل تو بودم
افتاده ام از پای و دویدن نتوانم


مهدی رنجبر