آسمان گریان چو من در هجرت ای مه پیکرم

آسمان گریان چو من در هجرت ای مه پیکرم
بی خبر هسنی ز هجرانت چه آید بر سرم

ما ترا ای بی وفا چون بت پرستش کرده ایم
گو که تقصیرم چه بود این گونه کردی کیفرم

رفته ای کز پیش ما باشد خدایم یاورت
بی تو ای زیبایِ من بی یار هم بی یاورم

گر بگردم کلِّ دنیا را نیابم چون تو من
در کجا یابم کسی را چون تو گردد دلبرم

من که بهرت جانِ شیرینم فدا می کرده ام
این چنین نا مهربانی کز تو کی شد باورم

از جفایت خواستم گویم غزل ها بی وفا
اشک مانع شد گذارم من قلم بر دفترم

بین چنین با رفتنش کز غم پریشان گشته ایم
ساقیا بنما کرم پُر کن ز می ها ساغرم

جز محبّت ها چه کردی ، ای (خزان) از بهرِ او
از جفایش این چنین کز هر طرف زد خنجرم


علی اصغر تقی پور تمیجانی

یا علی (ع) از غصّه جانم در عذاب است!

یا علی (ع) از غصّه جانم در عذاب است!
دیده از بی‌رحمی دنیا پر آب است!

یا علی (ع) من چون کبوتر بی‌پناهم!
پنجه‌ی تقدیر چون چنگ عقاب است!

یا علی (ع) مادربزرگم نزدت آمد!
شک ندارم صورتش چون آفتاب است!

یا علی (ع)، ای چون پدر نزد یتیمان!
خواهرم در دامن پاک تو خواب است!

یا علی (ع) من داغدار این دو هستم!
جانم از سرگشتگی در پیچ و تاب است!

یا علی (ع)، ای مأمن هر که گرفتار!
از تو آرامش گرفتن شعر ناب است!

یا علی (ع) صد پرسش و ابهام دارم!
هر سؤالم نکته دار و بی‌جواب است!

یا علی (ع) صد کار دارم که نکردم!
زندگی کوتاه مثل یک حباب است!

یا علی (ع) تا روز پایان و قیامت
این بشر در جستجوی بو تراب است!


فرشید ربانی

دروغ چرا...

دروغ چرا...
دلم برات تنگ نمیشه
دروغ چرا...
بعد تو جاتُ به کسی ندادم
دروغ چرا...
دلم برای خنده هات تنگ نمیشه
دروغ چرا...
هنوزم زیر باران با خیالت قدم میزنم
دروغ چرا...
دلم برای دیدن چشمات تنگ نمیشه
دروغ چرا...
هنوزم مخاطب خاص نوشته هام هستی

دکتر محمد کیا

بیدار می شوم،

بیدار می شوم،
دو رکعت نماز و‌ بعد
آیین دوست داشتنت آغاز می شود
صبحانه می خورم
و تو را دوست دارمت!
با رُفت و روب خانه و‌ پخت ناهار و شام
گاه نماز عصر و عشا ،
ظهر و مغربم،
هر لحظه،
هر ساعت و روزی
به من‌گذشت
جز دوست داشتنت
کار دگر فرع و جزء بود!
روزم به شب رسید
خورشید عشق تو
به شبم ماه می شود!
چشمان چو بر نهم ،
خوابم چو می رباید از غوغای زندگی،
رویای من تو ،
خواب و خیال من تویی
من دوست دارمت...!


رقیه زبردستی

جادوگرشده ام

جادوگرشده ام
دعایی نوشته ام
یک طومار دلتنگی
با اشک چشمانم
و یک سبد دعا با آه دلم
بر دوش بادگذاشته ام
ارمغان خواهد آورد برایت
ومن حس خواهم کرد عطر موهایت را
وقتی که بادپریشانشان کند
و چه غبطه میخورم به باد
پنجره به هم میخورد
و میبرد باد کاغذهایم را
و میمانم من و شعرو خیال ممنوعه

نسرین شریفی