راز زیبایی خلقت زِ خدا پرسیدم؛

راز زیبایی خلقت زِ خدا پرسیدم؛
تا بگویند در آن پرده چه پنهان شده است ؟

پاسخ آمد رمضان است همان سِّر نهان،
که تَبرک به صدای شجریان شده است.

زهرا سادات

مشهورِ جهانهایم آنگه به که می مانم

مشهورِ جهانهایم آنگه به که می مانم
گه فوق مَلَک باشم گه حبسی زندانم
یک آنی جهان بانم  آنی دگر حیرانم
ایمان شده بنیانم بی دینی فرا خوانم
در آتش مشتاقان پروانه ای می مانم
در حسرت شمع ماندم افسانه ای می خوانم
گه دودم و گه نورم گه کوری پریشانم
گه برکهِ خاموشم گه رودی خروشانم
در خلوت دل گاهی مافوقِ سُروشانم
در صحنه خودبینی محسور وحوشانم
گه شیرم و گه روبَه گه قمری و گه بازم
آخر نشدم قانع چیست زینکه دغل بازم
دانا تو بگو کیستم گه خُرم و گه زارم
زرین گهر است بودم از گوهری بیزارم
نی نیکم و نی شَرم نی خاکی و نی بَهرم
گه شهد عسل وارم گه فوق فرا زهرم
نی تاجر بازارم نی فارغ از  آزارم
گه سیرِ سماواتم گه خاطی گلزارم
طبعم به خروش آید صفرایی بجُنبانم
گر زوزه کِشد سردی سودایی بِرَنجانم
طغیان گرِ دَم باشم مجنون جهانهایم
محبوسی شوم بلغم مغبون زمانهایم
نی عبدم و نی حُرم نی مومَم نی شَهدم
بد عهدی ها خو کردم با آنکه نکو عهدم
نی دلبری مجنونم نی دل به کسی دادم
وَه چیست چنین محزون آوازهِ اجدادم
حافظ تو بگو منبعد انسان را چه نام نامیم
عَبدان شهِ لاهوتی ، غیران را خَسان دانیم


حافظ کریمی

باید امشب بنویسم شب نفرین‌شده را

باید امشب بنویسم شب نفرین‌شده را
در سرم باز کنم غدّه‌ی چرکین‌شده را

مثل گنجشکِ لبِ پنجره خیسم امشب
گریه‌ای هست که باید بنویسم امشب

قرص هی می‌خورم و در سر من بی‌اثر است
گریه‌ای هست که از طاقت من بیشتر است


منم و نقطه‌ی پایان! همه‌چی نیستی است
گریه‌ای هست و به جز آن، همه‌چی نیستی است

سیدمهدی‌موسوی

تو از این‌همه اندوه چه می‌دانی؟

تو
از این‌همه اندوه چه می‌دانی؟
تو
که از میان هزارویک شکلِ «بودن»
«دور بودن» را برگزیدی
و هزارویک شکلِ «دور بودن» را برگزیدی،
از این‌همه اندوهِ نزدیک چه می‌دانی؟


لیلا_کردبچه