یک آغوش امن می‌تواند تولد دوباره تو باشد

یک آغوش امن می‌تواند تولد دوباره تو باشد

انگار در این دنیایِ پر از درد می‌میری
و
در دنیایِ پر از آرامش دیگری متولد میشوی

انگار روحت را از تمام زخم‌ها و غم‌ها شسته‌اند و پهن کرده‌اند بر شاخه‌های گل‌های بهاری
و
نسیم خنک و گرمای لطیف آفتاب تا اعماق جانت را نوازش می‌کند.

علی طاعتی مرفه

هر کجا حرف جنونست بیانِ دل ماست

هر کجا حرف جنونست بیانِ دل ماست
هر طرف رنگ غروبست نشان دل ماست

آه و فریاد بلندست ز هر گوشه ی درد
آنچه از جنس سکوتست زبان دل ماست

سایه افکنده به ایام، همای غم عشق
ابر اندوه چه تاریک میان دل ماست

می کِشد شعله به آرامشِ شبهای بلند
آهِ بی تاب و قراری که نهان دل ماست

بی گمان ظاهرِ هر عشق چو قندست و عسل
روز و شب باطنِ این زهر عیان دل ماست

ماجرا صحبتِ از شیوه ی پر عشوه ی توست
ناز چشمانِ تو زنجیر و عنان دل ماست

تا کجا هجر و جدایست شعار لب دوست
قصد این حادثه تاراجِ جهان دل ماست


دیر گاهیست کسی چشم خمارِ تو ندید
بی تو این فاصله پایان و خزان دل ماست

سجاد حقیقی

کاش به بادت دهد ، آن همه خودخواهی ات

کاش به بادت دهد ، آن همه خودخواهی ات
شرم بر آن مدرک و سابقه ی واهی ات
خویش صدا می زنید، دکتر و قاضی ولی
هیچ نمی ارزی و وای به گمراهی ات

گرفتن حق خود، مثل گدایی شده
جمله ی دوستت دارم، رمز جدایی شده
برای احترام هم، ملتمس او شوی؟
زندگی آدمی، ببین چه جایی شده

مهریه یعنی که من دروغ میگم، نمیدم
یعنی تا وقتی هستی ، مال منی خریدم؟
نه درکی از عاطفه نه مهری و الفتی
مرد، نبودی و من ،.....اینو به چشم دیدم

فاصله انداختی، بین من و بچه ها؟
بیا طناب عشق و توی دلم پاره کن
مگه می تونی یاد منو ز ذهن پاک کنی؟
برای چرک فکر و سینه ی خود چاره کن

زحمت چندساله ای، با هوسی هدر شد
زندگی چون منی، مثل همه، به سر شد
شادم و سرزنده ام، روی سپیدی ذهن
خدا رو تو چه دیدی شاید که همسفر شد

شب از نگاه مهتاب، به زندگی بنگریم
ساکت و نرم و بی باک، مادر این سنگریم
بوی کلش های دشت، گندم و پوشال و کاه
چشم به هم می زنی، مرده ی بی پیکریم .....

نرجس نقابی

سلام ای یار شیرین، دل‌ربا

سلام ای یار شیرین، دل‌ربا
کجا رفتی که رفت دنیای ما

تو را گفتم بمان، هم‌راهمی
چرا رفتی شدی از ما جدا؟

محبت کردی و ره شد جدا
نماندی با دل ما بی‌وفا


کنون بی تو، در این وادی سرد
فقط یادت به جا، یادت به جا

بگو ای آشنا، حرفی بزن
ببین این دل هنوز در انتظار

ولی هر روز با حسرت به دل
که رفتی از سرای ما چرا؟

کنون در خاطراتم چهره‌ات
تنت رفته ولی یادت به جا

دلم هر دم روان سوی بهشت
همان جایی که آرام است تو را

علی مداح