گر تو خواهی این زمینم عرش می گردد رضـــا
جنتم با رنگ قلبت فرش می گردد رضـــا
من نگاهم در درون قلب تو بودست و هست
زین سبب آینده ات پر رخش می گردد رضـــا
غم مدار از روزگارت ، من خدایم ای رضـــا
از کسان ناکسانت من جدایم ای رضـــا
من نگاهم در درون قلب تو بودست و هست
گر تو عریانی برایت من رَدایم ای رضـــا
تو ز من یک چشمه می خواهی و من دریا رضـــا
یا ز من شاهد تو می خواهی و من پریا رضـــا
من نگاهم در درون قلب تو بودست و هست
یوسف من چون زلیخا می شوی بُرنا رضـــا
ای رضا من هم خدایم هم رضایم ای رضـــا
از چه می ترسی کجایی ، من خود آیم ای رضـــا
من نگاهم در درون قلب تو بودست و هست
چون که حقم هم بمانم هم به جایم ای رضـــا
رضا اسمائی
در زیر باران
رقصان وشادان
تنهایی تنها
مثل همیشه
تن را به باران می سپارم
زیرا که باران
با اشک هایم
با خشم هایم
با درد هایم
همراه ترین است
شیدا جوادیان
آمــدی ای هـمنـشیـن آلاگُـل تـویـی
باغوبُستان ؛ نـسیم خوش سُنبُل تویی
آمـوخـتـم زِمـهر عـشق تـو صـبوری را
عـهدوپیمان دوستی را سَنبُل تـویـی
میدانی ؟ با تو زیستن موسِم نکوست
آنگه نغمه خوانی زِعشق ؛ بـلبـل تـویـی
بــمـان ای مــهـرِ دلـکَـش آشـیـان دل
زین محفل انجمن عشق ؛ بوی گل تویی
سیمین پورشمسی
به حق زیباست کلامش قوتی بر قلبهاااا
(که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها)
به صد مِحنت چه بی منت تو دل دادی
جوانی را به یک لبخند ز دست دادی...
جوانی شد فدایِ یار و آن ابرویِ مشکین
که دارد خبری از حالِ این مجنونِ مسکین
نصیحت گویم ای دوست این نکته تورا بَس
نسوزی همچو پروانه به پایِ شمعِ هر کس...
آرش خزاعی فریمانی، میرزا