لب هایش تختی بود

لب هایش
تختی بود
از طاووس،
چشم هایش
جنگلی
از، آبنوس؛
آغوشش
وَ،
آرامش اقیانوس...


محمد ترکمان

بی تاب می روی ک غمت را کجا بَری

بی تاب می روی ک غمت را کجا بَری
این عاشق غم زده ات دل کجا بَرَد؟
ما هر دو مبتلای غمی بی اراده ایم
این جا دلیست درد دلت را به جان خَرَد


علی کسرائی

(زمین راگرشوی غالب،طمع درآسمان داری

(زمین راگرشوی غالب،طمع درآسمان داری
زوقت مردن ازدنیا، نه این داری نه آن داری)

چندروز آمدی دنیا،جهان را کرده ای غوغا
عجب حیوان والایی، این همه شوروژیان داری

گر قناعت پیشه روگیری،مال ومَنالِ جان داری
گرجهانی رابدست آری،طمع دردنیایِ نهان داری

گر قارونِ زمان  باشی، آخر نِسیانِ جهان گردی
پول دارانِ دوران بشمار ، کدام  رادرزمان داری؟

نه ثروت ماند ونه یادی ،کدام مالِک بیاد داری
عجب بهر چند روز دنیا، نه این مانی نه آن مانی

چرا این همه زشت وستم ، به داروندارکردی
آخرش بادرد و فغان ،جوابِ این زیان دادی

بهر چند روزِ سیاست ،دین ودنیارا خیانت
گر سلیمانِ زمان  باشی، مگرآخر امان داری؟

چه دنیایِ پستی ، دراین چندروز دنیایی
سَربُرید انسان ،بدترین حیوانِ جان داری؟

تویِ زمانه جنگ ودعوا ،برسر دین و هم دنیا
همش درد وعَطَش و غَش ،  مگر بگو یَمان داری؟

چاپلوس وآشمال،گشت وهم دَم وهَم بال
با خیانت وطمع،در چشم  زیانِ زبان داری

ای(  ولی) طمع درهرچیز، نقصانِ آدمی باشد
تو آدم باش آدمیّت را،گمان این را نهان داری

ولی الله قلی زاده

چو یادی از تو کردم، دل بهانه

چو یادی از تو کردم، دل بهانه
به عشقت دل سپردم، بی‌کرانه

در این عالم که عشق تو پرستوست
دلم بی‌تو شده بی‌آشیانه

علی مداح

اهل بیت مصطفی خورشید و اصحابش قمر

اهل بیت مصطفی خورشید و اصحابش قمر
بر مدار لطف ایشان کهکشان ها مستقر

پرتو آراء شان تابنده تر از آفتاب
انس و جن بر گرد این انوار ربانی قمر

آیه تطهیر در توصیفشان آمد فرود
تا نپندارد کسی خود را از ایشان پاکتر

چون به میدان پا نهادند از پی اثبات حق
پیر نجران قوم را کرد از تباهل بر حذر

هل اتی در شأنشان نازل شد از سوی جلیل
کی توان گنجاند اقیانوس را در مختصر

نیستند از هم جدا دردانه های مصطفی
تشنه لب بین دو نهر افتاد اگر‌چه یک گهر

کشتی نوح اند اهل بیت و مصباح هدی
کشتی خون خدا دارد شتابی بیشتر

علی اکبر نشوه