وصالی گر رسد
وصال من و تو
خواب و خیالی
خیال من و تو
قدم هایمان
زیر باران من و تو
عشق کجاست؟
آغوش من و تو
سیده مریم موسوی فر
دلم هراس دارد از فضای تنگ و پر هوس
که مرده بس پرنده پشت میله های این قفس
جهان نخند گریه کن برای قلب بی کسم
که می تپد در اشتیاق پاک بودن نفس
چه تکیه گاه محکمی فقط خیال مبهمی است
در این سرای بی کسی امیدِ مهر و دادرس
خزان شده جوانی ام ، تو ای بهار آشنا
جوانیِ مرا دوباره از خزان بگیر پس
چه بغض بی بهانه ای ، چه بی صداست شعر من
به پاس اشک های من ، ببر مرا از این قفس
سمیه مهرجوئی
شبی که سایه ی مادر از این جهان کم شد
شبی که از غم زهرا مدینه خانه ی غم شد
یگانه یاس نبوت به پشت درب افتاد
سرای آل محمد سرای ماتم شد
شبی که جان پیمبر به آسمان ها رفت
زمین خجل ز رخ همچو ماه خاتم شد
نگین چمبر هستی به روی خاک افتاد
فغان که قامت حیدر چو فاطمه خم شد
علی کسرائی
خسته از زخمی که بر پیکر من جا مانده
در هوای نفست غرق تمنا مانده
قصهی غم شده تکرار به هر فصل خزان
نالهای مانده به دل، همدم رویا مانده
دل سپردم به سکوتی که ز تو جا مانده
چشم بر راه تو و حسرت فردا مانده
رفت آن کس که جهان بود سراپا رهِ تو
زیر باران گونهام چشم به راهت مانده
امیرعباس پورطهماسب
چشمانت آینهای از عشق
هر نگاهت دنیایی از امید
صدای تو سرود زندگی
هر کلامت شعری سپید
هر لحظه با تو دنیای نور
عطر پیراهنت گلهای بهار
دستانت پلی به سوی عشق
لبانت به سرخی باغ انار
قلبت گنجینهای از محبت
هر تپش ، آهنگ زندگانی
لبخندت ستاره ای در شب
سرشار از عطر مهربانی
موهایت چون موج دریا
رقصان در نسیم بهاری
نفسهایت عطر یاس و مریم
در باغ دلم همیشه جاری
وجودت چون باران رحمت
بر زمین خشک و تشنه قلبم
حضورت آرامش محض است
یک تکیه گاه امن و محکم
ای روشنی بخش روزهای من
چون صبحی که میآید بعد باران
مرا با بوسه عشق با جادوی نگاهت
ببر تا اوج ابرها تا انتهای آسمان
عشقت همچو خورشید می تابد
با تو هر روز یک آغاز نوست
هر شب، خوابهای شیرین میبیند
همان فرهادی که مجنون توست
آرمین محمدی آلمانی