شاید آنگونه که باید نیست ، من

شاید آنگونه که باید نیست ، من
یار ایام پر از شوق وبهارت نیست، من
واقعا حال دلش خوب نیست، من
آنکه هرگز بیخیالت نیست، من

محمدامین کسرایی

دوستت دارم هزاران بار ، گاهی بیش تر

دوستت دارم هزاران بار ، گاهی بیش تر
هر که عاشق تر شود باید شود دل ریش تر

عقل و دین و دل گرفتی، دلبرا گشتم نبود
تاجری در هر دو عالم این چنین درویش تر

بس که زیبایی ، تمام عاقلان رد داده اند
زاهدان را کرده ای مجنون و پر تشویش تر


شاه بودم ، انقلابی در درونم کرده ای
شاه عاشق می شود وقت مدارا کیش تر

ما که دندان طمع از مهرتان را کنده ایم
گرگ بی دندان ، میان گله باشد میش تر

خشمگین بر هر که گشتی خانه اش ویران شده
مهربانا باش گاهی مصلحت اندیش تر

ما ز خویشان چشم یاری داشتیم و دیده ایم
هر که با نیشش نوازد روح ما را خویش تر

کشتی سوراخ و دریاهای وحشی پیش رو
ناخدا باید مصمم تر شوی از پیش تر

دوستت دارم هزاران....تو بگو من بیش تر
حضرت عشقم، بزن بر قلب سنگم نیشتر

محمد ایوبی نیا

از هجرِ تو چون بر دلم افتاد تَرَک

از هجرِ تو چون بر دلم افتاد تَرَک
آزاد شد از پیله‌ی دل شاهپرک
در آتشِ سینه سوخت با پَرزدنی

حقّا که بهشت، بی‌تو مانَد به دَرَک

علی نیک بخت