پیر زمانیست که

پیر زمانیست که
در بکرترین حالت دل
ماوا گرفته ست

ذکرخیر از غایبیست
کزوجودش حال
ما معنا گرفته ست


امیرعلی مهدی پور

در روزِآشنایی،کردی بسی حکایت

در روزِآشنایی،کردی بسی حکایت
خواندی به زیرِ گوشم،بس قصّه از
وفایت

دیدی دروغ گفتی،ازقصّه تا
حکایت
شدعاقبت نمایان،ازسربه پا ریایت

افسوس می خورم من،درزندگی یِ
باتو

ازبهرِچه نمودم،من جانِ تن فدایت

در عمرِ خودتو از من،کی دیده ای
خطایی
جز کرده ام محبّت،امّا چه شد
عطایت

غیراز خطاچه کردی،از بهرِ من تودر
عمر
هز گز ندیده ام من،لطفی به جز
جفایت

من روزِ شب به عمرم،بودم در
اختیارت
در زندگی تو بر من،کی داشتی عنایت

هرگز وفا ندیدم،در زندگی من ازتو
عمرم فنا نمودم،افسوس من به
پایت

بس بی وفا به عمرت،آزرده ای
(خزان)را
ازدستت ای بلایم،دارم بسی شکایت

علی اصغر تقی پور تمیجانی

عکس تو دیدم دلم را برد، اما ناکجا

عکس تو دیدم دلم را برد، اما ناکجا
من به دنیا آمدم از نو، ولی این‌جا کجا؟
چشم تو دروزاه‌ی دنیای دیگر، راهی‌ام
کوله بار من محبت باشد و عشق و وفا


سعید دهباشیان