دوباره خواهم خواند
دوباره خواهم ساخت
همان بهار و سرودِ قناری و عشقش
و بوسه باران خواهم کرد
لبانِ سرخش را
و باز می بخشم
من این تنِ خسته
به موجِ چشمانش
نگاهِ جذابش
و دستانی که ارمغان بخشید من را تکیه گاهی اَمن
و باز می بویم
عطرِ اندامش
بهارِ من
سبز باش
سبز و جاویدان
و برگ های درخشانت به خاک ها مسپار
من آن اسیرِ شکسته
مرا به خود نگذار
زینب زرمسلک
در فصل رسیدن شده ام میوه ی نارس
دل پر شده از خاطره هایی همه اش گس
امید که پر زد ز دل خسته ام امروز
محبوب نگردد دگر این قافیه زین پس
دل مرده و رنجور سپردم غم خود را
بر سینه ی نامحرم و بر هر کس و ناکس
عشق تو پر از حادثه ی تلخ زمستان
من شاخه ی بی تجربه ی کوچک نورس
یک سال گذشت از غم سر گشتگی اما
آخر بسر آید غم هجران و همین بس
محمد_عسگری
چه عاشقانه ست
چهچهه قناری ها
وقتی که
ته مانده صدایت را
حریصانه می خورند
منوچهر پورزرین