یادت می آید دشت بیکران آن روز
خیال باد را در آغوش می گرفتی
گل های دشت را کنار چشمه سار
که سراسیمه عطرش را نفس می کشیدی؟
با سنجاقک ها حرف زدنت را که خوب یادم هست
با صدایت به زلالی آب
حالا بعد از این همه غلفت بی عبور
در مکالمه با بهار در مانده ام
گاهی در عبور از لحظه ها هم می مانم
واژه ها خیس دل سپردن است
و باز هم دیشب یک نفر خوابش برد
پای صحبت شب پره ها
احسان ناجی
به یاد آور
دل تنگم
تو آن روز غم انگیز را
که در موج های تنهایی
گرفتیم ماه و از شبها
تو گفتی هر دومان تنها
نشستیم بر بلندای محبت ها
پری از خیال اوج خوشبختی
گرفتیم از افق های دل دریا
اینست آن خیال مبهم و ناباورانه
اه از دلی که شد بی تو تنهای تنها...
صبا گوهری
صبـحت بخیـر ای دلبـر دلهـای خسته
بنگـر بـه حــال عاشقـانـی دلشکسـته
ایـن صبح جمعـه کربـلا یا جمـکرانی
دریاب ما را ، جمعِ مان از هم گسسته
عباس -بهمنی