من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم
پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم
این دهان باز و چشم بی تحرک را ببخش
آنقدر جذابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رویت میکنم
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا ؟
در قدم برداشتنهای تو دقت میکنم
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
شعر از: کاظم بهمنی
اهل گلایه نیستم...باشد،برو،باشد
باشد...حلالت باد
بردی ببر دنیا و دینم را
اما بگو اینک
از نو کجا پیدا کنم دیگر
تنهایی ام...تنها رفیق سالهای پیش از اینم را
در چشم های من
دنبال اشک هایم نگرد
که آنها
هفت تنهائی عمیق اند
پرویز صادقی
بی تو دلم
گل اندوهی ست
که هرگز
به خنده وا نمی شود
پرویز صادقی