و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی

و تو
هر جا و هر کجای جهان که باشی
باز به رویاهای من بازخواهی گشت
تو مرا ربوده٬ مرا کشته
مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای
هم از این روست که هر شب
تا سپیده دم بیدارم
عشق همین است در سرزمین من
من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارمℳ!

سید علی صالحی

نمی دانم بهار دیگری هست؟

نمی دانم بهار دیگری هست؟
قراری با نگار دیگری هست؟
نمی دانم پس از امروز و فردا
هنوزم روزگار دیگری هست؟
برای سرخی رخسار زردم
به لب هایت انار دیگری هست؟

بهناز توسلی

متلاطم ...

متلاطم ...
تنها ...
بیکران ...
کاش اقیانوسی نبودم
پنجه کشان بر ساحل ...