سرابی که سیره

سرابی که سیره
سرم سر به زیره

دلی خسته تا عاشقی جون بگیره

شبایی که غربت منو بی تو گم کرد
چه دورم؛ تو اما
نگو خیلی دیره

نگاتو ندزدی از این چشم قفلم
که زنجیر نورش
به چشمت اسیره

شبای نبودت
هوا گرگ و میشه

شدم خیره حالا
به بارون و شیشه


من و بیستون و
صداهای تیشه

غمی خونه داره
تو قلبم همیشه


محمدجلائی

تو ناب ترین شمعی...هرچند که خاموشی

تو ناب ترین شمعی...هرچند که خاموشی
تو جمع شگفتی ها... در معرض پاپوشی
میسوزی و می سازی با عربده ی دریا
تو گوشه ای از طعم...امنیت آغوشی
هیچ است تمام من...در محضر عرفانت
چون ؟؟از دل سرچشمه... می جوشی و می جوشی
غرق است تمام من...در واکنش چشمت
ای گریه ی دیرینه...از چیست که می کوشی
من ثانیه ای ثبتم ...در زیر و بم لحظه
آنگاه که جام عشق ...با یاد دلم نوشی
دیوانه منم ...آری...شبگرد تماشایی
که یخ زده در کنجی...با هیچ عبا پوشی

نرجس نقابی

در مَن کمانه کشیده‌ست

در مَن
کمانه کشیده‌ست
تیری زچشم ِ تو

آری بزن
این دل، تنها نشان ِتوست...



#نیلوفر_ثانی

دیداری خموش

ببوس مرا
بِبوی مرا
چون گلی در دشتی پرآب‌وعلف
بنوش مرا
چون شرابی ناب در شبی پرماجرا
ببین مرا
که این آخرین دیدار است
زیر مهتاب عریان شب چهارده
دیداری خموش
که با حسرت
به انتهای شب می‌نگرد.

مازیار زاهد