جهان در جبر ِعقوبت بی عشقی
دست و پا میزند
تو بیا تا عشق را
به چشم های ِخیس
به دلهای ِتنگ
و لحظه های ِتاریک برسانیم...
((نیلوفر ثانی))
برایم شوقِ شعرت چون نسیمی است,
که می تازد به جانم هر سحرگاه !
تو می خواهی زِ من تا شعر افزون,
نشیند بر دلم اشعار , ناگاه
اگر عاشق شدی از جان و از دل,
اگر دلداده ای گشتم در این راه
سراسر می شود عمرم نسیمی,
که می آید زِ کویَت گاه و بیگاه !
ابوالقاسم الوندی
چشم به عنایت تو دارم
ای خالق زمین و آسمان
غبار غم از چشمانم نمیرود
خدایا پلکی بزن
باران ببارد !!!
با تلنگر میرود
تشنه ام لبخند بزن
چشمه حیات می جوشد
از لبهای زمین
رفیق راه جویم
شانه ات را بیاور سر بزارم
ترسم ازخستگی
سر دامن صحرا بگذارم
گرگ بیابان دیده تن بدرد
جان که هیچ
ترسم از آن دل
عشق تو آنجا دنیای من است
دنیای مرا با خود ببرد !!!
رقیه مرادی
گفتی آغاز این راه
بیداری در دل شب است
جاده های شب را پیمودم
در انتظار قدر
هنوز هم مسافر شبانه ام !
تنها رفتن ! ؟
هدفم که این نبود !
آیا برای بیداری شبانه ام
برای رفتنم
قدر و قیمتی نبود ! ؟
حسن بهبهانی
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت
هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد
در هر شکن زلف گرهگیر تو دامیست
این سلسله یک حلقهٔ بیکار ندارد
صائب تبریزی