تو به یک نیم نگاهی دل مارا بردی...
تو به یک چشم سیاهی دل ما را بردی...
ای که آتش زده ای بر قلب و بر جان و دلم
تو به یک روی چو ماهی دل ما را بردی...
(ای فدای تو و چشمان تو و صورت تو
تو به یک روی چو ماهی دل ما را بردی...)
محمد الماسی
یک روز می آید تو هم دیوانه ی من می شوی
سرگرم افکار من و پروانه ی من می شوی
آن روز دائم دلبری ها می کنم، دل می برم
آن روز محتاج من و هم خانه ی من می شوی...
محبوب من یک روز می آید تو عاشق می شوی
با من کبوتر می شوی هم لانه ی من می شوی...
از کنج سرد دلهره ها میزنی بیرون و بعد
در زیر باران نازنین هم شانه ی من می شوی
یک روز می آید نمی ترسی تو از پرواز و عشق...
یک روز می آید تو هم دیوانه ی من می شوی
زهرا جعفریان
کاش می شد فاش راز رنگ در نقشی سفید
کاش میشد کاش را بر بوم این دنیا کشید
کاش می شد خنده را تکثیر کرد از هر نگاه
هضم می شد غم درون ظرفی از اب اسید
کاش می شد از میان کوچه های تنگ رفت
تا رسیدن در خیابان های ازادی دوید
کاش می شد کهنگی را از تفکر دور ریخت
زندگی نو می شود در پای دنیای جدید
بند باید زد تمام بند های هر شکست
در میان ظرف ها جا کرد از شور امید
زندگی تصویر آیینه درون آب هاست
باید از هر جوی نقشی در دل دریاچه دید
خاک هر جا جنس مردانی ست مرد از نسل کوه
باغ گل را می فشانم بر مزار هر شهید
برهان جاوید