شکار لحظه های روز
زوال آفتاب نیست
آواهای ماندگار هر واژه را می دانند
فقط پر صداتر از رود
به دریا رسیدند
ستون های نور ساقه های حیاتند
تا نیلوفران آبی سرود تپیدن را
از نامیرایی تو
برای طلوع سرافراز پنجره ها بخوانند
زهرا یوسفی
عاشقان کردند نشان ، سیرت رعنا نهان
دلبران بردند دلی ، معشوقان را سنگدلی
چشم را کردند نظر ، دل ها اندر گزند
عاقلان بردند سخن ، صاحبان بهر محل
حوریان گفتند ولی ، انسیان را بد دلی
ناظران کردند نظر ، حافظان سوی حذر
چشم ها گشته زخون ، اشک ها رفته برون
حاکم مطلق تویی ، صاحب مکنت تویی
گر مرا افزون دهی ، مالک آن هم تویی
او مرا داد همسری ، شد مرا تاج سری
لعبت جانم نمود ، حوریان را بر ستود
آخر قصه کجاست ؟ عرش مالک کبریاست
مهران فدائی
گروهی کودکان مسروروشادان
شدندراهی به درس درزیرباران
گُذر کردند با هم از مسیری
تمامشان غنی وَ یک فقیری
تفاوت بهرشان ازهرچه گویی
غنیان سَر ترین ،آن یک جوری
فقیرِ همرهان سکوت بِشکست
به بالابُرد از طریقِ شُکر دست
چه زیباروزیَست فرخنده حالی
خدایا روحِ من از غصه خالی
زمین وآسمان درچرخش وکار
خدایم شاکرم یزدانِ دادار
چقدر دنیا به کامُ روز شیرین
هزار الحمدا لله ، یارِ دیرین
یکی دیگرازآن طفلانِ همراه
نمودی طفلِ خُرد ناجور نگاه
که ای بیچاره تر زِ خاکِ عالم
ازین بیچارگی خواهی بازهم
تورا شکرِخدا دیگر چرا باد ؟
که روزِتو خدا کردست ناشاد
لباست وصله اش تاپای صدتا
نه دانی طعم سرما رانه گرما
یقین بر سفره ات نانی نداری
خدا را آگهم بر فقر سواری
توخون گریه کنی بهترزلبخند
بمیری بهترت بشنوتواین پند
بِدردآمددلش آن طفلِ ناچیز
نظر افکندی او را نافذ و تیز
سرش بالاگرفت آن نوسپیدار
دلش روشن به سانِ ماهِ بیدار
بگفت آن کودکانِ مال وثروت
که هرگزنارسدمن هیچ محنت
خدایم داده ما را خانه ای نیز
که شایدآن بِچشم دیگران ریز
پدر می آورد حلال نانی
که طعمش راتوبیدولتندانی
میانِ پینه های دست پیرش
دلم به دارِدنیا هست اسیرش
ومادر که همیشه سهم نانش
چندین تکه کند برای جانش
شکسته روی مَهَش رنجِ سختی
وَلیک دریغ نکرد ، لبخند لَختی
سَرا گرم است لطفِ مهرِ آنان
دلم شاداست زاین تقدیرِجانان
خدارا شکر باز هم ازاین بخت
نباشد روزِگار در بَرَم سخت
نفس تادرگلوست حمدِالله ست
دلم تا روزِ آخر بند الله ست
مریم عادلی
خورشید که نگاه گرمش را
از وجود برکه و سنگ گرفت
زمین از قهر، نگفتن ...
و نرستن را تجربه کرد
و آسمان نیز لباسی از نباریدن....
اقبال طاهری