خانه عناوین مطالب تماس با من

در جستجوی آرامش

حال خوب

در جستجوی آرامش

حال خوب

درباره من

ادامه...

ابر برچسب

مینیمال هایی برای زندگی عبدالمجیدپرهیزکار عید علی معصومی علی جعفری عشق فروغ قاسمی خدا حال خوب محرم سیدحسن نبی پور پاییز پرویزصادقی تکست اللهم عجل لولیک الفرج

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • زن در لباسِ زخمیِ انکار گریه کرد
  • فراموشت باد
  • السلام علیک یا صاحب الزمان
  • قحط آب است
  • باد ترسید از فصل خزان
  • مجنونا، تو که جان را به جنون آراستی
  • دگر با دیگران کاری نداری
  • تاریکی از نگاهِ سَحر دور می‌شود
  • به هر سویی نگه کردم، تو را دیدم
  • غمگین ترین شعرِ مرا در کوچه ها با ناله سَر کن

بایگانی

  • خرداد 1404 10
  • اردیبهشت 1404 310
  • فروردین 1404 310
  • اسفند 1403 240
  • بهمن 1403 240
  • دی 1403 210
  • آذر 1403 300
  • آبان 1403 300
  • مهر 1403 299
  • شهریور 1403 250
  • مرداد 1403 250
  • تیر 1403 250
  • خرداد 1403 160
  • اردیبهشت 1403 250
  • فروردین 1403 248
  • اسفند 1402 238
  • بهمن 1402 242
  • دی 1402 240
  • آذر 1402 212
  • آبان 1402 180
  • مهر 1402 180
  • شهریور 1402 186
  • مرداد 1402 167
  • تیر 1402 156
  • خرداد 1402 155
  • اردیبهشت 1402 162
  • فروردین 1402 162
  • اسفند 1401 160
  • بهمن 1401 164
  • دی 1401 160
  • آذر 1401 155
  • آبان 1401 151
  • مهر 1401 105
  • شهریور 1401 99
  • مرداد 1401 96
  • تیر 1401 91
  • خرداد 1401 93
  • اردیبهشت 1401 62
  • فروردین 1401 20
  • اسفند 1400 146
  • بهمن 1400 154
  • دی 1400 128
  • آذر 1400 15

جستجو


آمار : 170772 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • زن در لباسِ زخمیِ انکار گریه کرد پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:15
    زن در لباسِ زخمیِ انکار گریه کرد زن، از سلامِ هیزِ ریاکار گریه کرد وقتی که مرگ، عاطفه را اختلاس کرد از ارتفاعِ کینه‌ی هر دار گریه کرد تنها نه آن غروب که شأن‌اش به غم نشست با هر طلوعِ شهرِ زن‌آزار گریه کرد هم زیرِ پای ظلم لگدکوب شد هم انگ همراهِ دردهای خودآوار گریه کرد با مکرِ واژه‌های مسلّط به قلبِ مهر با عشق آشنا شد...
  • فراموشت باد پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:14
    فراموشت باد شکستن ابر پیر در آخرین روز زمستان بلند. فراموشت باد. فراموشت باد رفتن جوجه بلبل کوچک با نغمه ی سپید و خال سیاه. بیاد بیاوری همواره چشمان باز صبح را قبل از رسیدن اولین گنجشک و هاله‌ی ماورایی عروسک زیبای هندی را پیش از رقص. بیاد بیاوری همواره عشقی که معشوقی ندارد رنگی که نامی ندارد مرگی که نمی رسد و فراموش...
  • السلام علیک یا صاحب الزمان پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:12
  • قحط آب است پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:05
    قحط آب است هرکسی یک جرعه دارد و نمی‌نوشد مگر روزی به تنگ آید جان صبر خورشید به تاریکی شب می‌پیوست ابرها را آسمان در خود نوشت چشمکی زد و سرازیر شد اندیشه‌ی ابر جرعه خندید؛ که افسوس به تنگ آمد جان و کسی نوش نکرد. محمدیار سبزی
  • باد ترسید از فصل خزان پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:03
    باد ترسید از فصل خزان برگ لرزیدوفتاد سنگ پرسید: چرا بوسه زدی بر دل خاک؟ ابر بارید وگفت:هیچ نگو برگ،خیس اندوه من است. سیدمحسن صادقی
  • مجنونا، تو که جان را به جنون آراستی پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:02
    مجنونا، تو که جان را به جنون آراستی راز این وادی دور از همگان، کاشتی؟ چشم لیلی که ز شوقت به دعا می‌لرزید تو چرا مهر به دامان بیابان بستی؟ این چه عشقی است که آتش به جهان می‌زند؟ با چه شوری دل و جان را به فنا آغشتی؟ تو که از قید جهان رستی و آزاد شدی چون در این دایره، قصهٔ خود بنگشتی؟ فاضل از دیدهٔ حیران تو می‌پرسد باز...
  • دگر با دیگران کاری نداری پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:01
    دگر با دیگران کاری نداری خرت از پل گذشت و تو سواری دل مرا غمنامه تنهایی و دل تو سرمست گلی در نوبهاری همه در سوگ یاران در نشستند تو را چون شد که در گشت و گذاری تو دل مشغول پرواز پرستو من و اندوه و رنج و بی‌قراری کجا بوده چنین رسمی به گیتی بگویندت کُلَه تو سر بیاری فروغ قاسمی
  • تاریکی از نگاهِ سَحر دور می‌شود پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 12:00
    تاریکی از نگاهِ سَحر دور می‌شود ظُلمت، شکست‌خورده و رنجور می‌شود در باغِ خشک، بارشِ خون، برگ می‌دهد هر داغِ کهنه، شعله‌ی پُرشور می‌شود فریادهای خام، به پایان رسیده‌اند حق می‌رسد، و خانه‌ی منصور می‌شود سیاوش از شرارِ جفا پاک می‌جهد دامن‌کشان به دشتِ پر از نور می‌شود برخیز، ای نسیمِ عدالت، بزن نَدا خورشیدِ صبح، نغمه‌ی...
  • به هر سویی نگه کردم، تو را دیدم پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 11:59
    به هر سویی نگه کردم، تو را دیدم میان ظلمت شب، آشنا دیدم دلِ من با تو آرامش گرفت آخر ز طوفان می گذشتم، ناخدا دیدم نهان بودی، ولی هر جا نظر کردم درون لحظه‌هایم آشنا دیدم تو را در هر نگاهِ خسته‌ی بی‌کس تو را در های‌های بی‌صدا دیدم تو بودی در نسیم و در سکوتی گرم تو را در قطره‌های اشک، "ما" دیدم تو بودی روشنی‌بخش...
  • غمگین ترین شعرِ مرا در کوچه ها با ناله سَر کن پنج‌شنبه 1 خرداد 1404 11:58
    غمگین ترین شعرِ مرا در کوچه ها با ناله سَر کن تنهاییت را از مرورِ خاطراتم بیشتر کن عاشق ترین مرد زمین را با غروری دربه در کن اینجا کسی از انفجارِ بغض هایش زخم خورده یا در عبور بی کسی بر شانه ی پاییز مرده اسم تو را در لابلای گریه های سرد بُرده یک بار دیگر خنده کن بر دامنِ نجوای باران در انتهای خلوتِ دلمرده ی سردِ...
  • شکفته لبخندت بسان گل هایی چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 12:04
    شکفته لبخندت بسان گل هایی نشسته بر چشم و درون دلهایی ماه را گفتم که لبخندی به لب داشت آتشی بر سینه تا صبح سحر داشت پیروز پورهادی
  • صبحت بخیر دلبر نیکوخصال ما چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 12:03
    صبحت بخیر دلبر نیکوخصال ما ای آنکه اسم توست به فنجان فال ما با تو بهشت می‌شود این روزگار سخت هستی دلیل شادی هر روز و حال ما می‌گردد این زمین و زمان دور خود ولی با تو خوش‌ست گردش ایام و سال ما قربان چشم‌های پر از ناز و عشوه‌ات یک بوسه از نگاه تو باشد حلال ما از حمله‌ی مداوم تردیدها چه باک زیرا که بوده‌ای تو جواب سوال...
  • در زیر درخت نشسته بودم چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 12:02
    در زیر درخت نشسته بودم به یاد تو افتادم شاخه شکست درخت یافت قانون دافعه را هومن نظیفی
  • السلام علیک یا صاحب الزمان چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 12:00
  • آروم خم شدم و تیکه‌هاشو جمع کردم چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 11:59
    آروم خم شدم و تیکه‌هاشو جمع کردم عینهو پازل کنار هم چیدم ی قسمتاییش انگار لح شده بود هر کاری کردم که سرجاشون بزارم یهو میوفتادن چندتا چسب زخم آوردم و نشستم با دقت بهم چسبوندمشون اونجاهایی که خالی بودو دوتا چسب زدم اما وقتی جلوی نور میزاشتی معلوم میشد شل و ول بود اما با دستام گرفتمش تا شاید دوباره درست بشه یهو دوتا در...
  • ...ودلم پاییز، چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 11:58
    ...ودلم پاییز، هوایی تابستان بر سر تنم زمستانی و سرد نگاهم بهاری و سبز خلاصه ی چهار فصل غریب در پاورقی تقویم که هزاره اش آغازی ، بی سرزمین و آخر هفته هیچ اقلیم به یادش نمی آرد تورج آریا
  • در خیالم چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 11:57
    در خیالم به تماشای و تمنای وجودت گذرم... تو چه کردی با من!؟ گر دو روزی گذری کردی از این کوچه ی عشق کوبهیا بر در این خانه مکوب! خانه در اتش ان عشق خاکستر شد... کیمیا الیاسوندی راد
  • منتظر پاییزم چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 11:56
    منتظر پاییزم تا برگ درختان بنوازند آهنگ عاشقی را وقتی که راه می‌روی… و من پشت پنجره‌های مه گرفته سکوت را قورت می‌دهم تا نخستین برگ از بالای بلندترین درخت با صدای شکستن استخوان فضا بر زمین بیفتد… و تو آن سوی خط افق پاهایت را در حافظه خاک فرو کن تا ریشه‌ها نامت را تا اعماق زمین فریاد کشند… و رد پاهایت با نجوای برگ...
  • دلم افتاد از آن چشمِ سخنگو در تب و تابش چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 11:56
    دلم افتاد از آن چشمِ سخنگو در تب و تابش محبّت آمد و گم شد قرارم در سرابش نهان چون اشک شب‌هایم، نشست آهسته در دل نگاهش بوسه می‌پاشید بر هر اضطرابش ز لب چیزی نگفت اما دلش لبریز لبخند چه بی‌پروا دلم را برد آن رازِ حبابش نسیمی بود و بویش تا ابد در من تنیده‌ست بهاری گم شده در خواب و من، زندانیِ خوابش محبت چیست؟ یک لبخند...
  • هوای خانه پیچید در سرم .... چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 11:55
    هوای خانه پیچید در سرم .... سری که خانه ای ندارد... خانه ای برای گم شدن ... جایی برای نبودن... جایی برای وطن نامیدن... شاید وطن همین جناق نحیف سینه ات باشد... زهراوحدتیان
  • عشقت آتیش زد و برد این دل بی‌تاب منو سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:48
    عشقت آتیش زد و برد این دل بی‌تاب منو توی انتظار گذاشت چشمای بی‌خواب منو یه روزی با یک نگاه قلبمو لرزون کردی دلمو بردی و دنیامو دگرگون کردی اون نگاه گرم تو، تو قلبم آشیونه کرد حس خوب عاشقی توی دلم جوونه کرد نازنین از تو چشات خیلی چیزا خوندم من به تو وابسته شدم، به پای تو موندم من کی میاد روزی که دستاتو تو دستم ببینم...
  • زینسان در میان نهادن سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:47
    زینسان در میان نهادن بی هیچ تردیدی... شعری از حماسه ی عاشورا شعری ار عطش و اسارت زینب شعری از انتظار تا فردا در حیرتم و می گریم اینهمه عشق را مریم سلیمانی
  • السلام علیک یا صاحب الزمان سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:46
  • حمد و سپاس بسیار بر خالق یگانه سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:45
    حمد و سپاس بسیار بر خالق یگانه بر ما چو گوهری پاک بخشید از خزانه آن گوهری که ما را ماهی ست محفل آرا مادر تویی گهر وار چشم و چراغ خانه باشد ز مهر جاری نور حیات آری اما چو طی شود روز، شب را کند بهانه تنها تویی شب و روز، خورشید هستی افروز هر لحظه بی دریغ است مهر از دلت روانه در چشم من نگاهت، روشن ترین طلیعه در گوش من...
  • گاهی پرواز در کنار سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:45
    گاهی پرواز در کنار پروانه ها خوابش می برد... این گاهی ها چه بسیار اتفاق افتاد و پروانه ها در پیله مردند. معصومه داداش بهمنی
  • سکوت را دوست دارم سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:44
    سکوت را دوست دارم که صدای تو در آن طنین‌انداز می‌شود تاریکی را دوست دارم که در آن سیمای روشن تو نقش می‌بندد خیال را دوست دارم خیال را که هر بار به شیوه‌ای به بهانه‌ای تو را به من باز می‌گرداند تا تو را نبینم، نشنوم، امشب هم نخواهم خوابید محمدعلى دهقانى
  • تو خاموشی، لیک نه از بی‌صدایی سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:44
    تو خاموشی، لیک نه از بی‌صدایی تو جویای جانی در این ماجرایی صدایی نهفته در اعماق شب که فریاد می‌خواند بی‌هیچ نوایی نه مُردی، نه رفتی، نه افتاده‌ای تو از جنس دردی، ز دریا سرایی ز زخم زمان، پیکرت پر شدست ولی همچو رؤیا، سبک‌بال رَستی چه دانند آنان ز راز سکوتت؟ چه فهمند از سود مشت فروبسته‌ات؟ صدایت، ترنمی‌ست بی‌کلام که...
  • یک زمانی طعم شیرینی برایم فرق داشت سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:43
    یک زمانی طعم شیرینی برایم فرق داشت طعم بازی طعم خنده یا که شادی فرق داشت یک زمان با بستنی خوشبخت عالم میشدیم گوئیا آن بستنی با آنچه داریم فرق داشت یک زمان از شوق مهمانی چه شادان میشدیم با تمام عشق مشغول پذیرایی مهمان می شدیم دایی و خاله عزیز جانمان بودند و ما سر خوش از همصحبتی با جان جانان میشدیم یک زمانی خانه سرد و...
  • چو آیم به سویت ای قمر سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:42
    چو آیم به سویت ای قمر درخشان کنی شامم چو سحر به یک دم ز آغوشت گیرم نیرو شوم فارغ ز درد و هر خطر . ز چشمان تو نوشم جامِ باور که جان گیرد ز عشقت بال و پر بتاب ای مه به قلبم دم به دم که در تو گم شود هر رنجِ مُضمر فیض الله فقیری
  • بیا ای یار دیرینم که پیدا می شوم باتو سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 10:42
    بیا ای یار دیرینم که پیدا می شوم باتو بهار دل خوشی هایی که شیدا می شوم باتو ببین دستان سردم را تهی گردیده از مهرت تحمل کن مرا ای جان مداوا می شوم باتو قد وبالای رعنا یت چه آتش می زند بر دل میان مثنوی هایم چه معنا می شوم با تو و نجوا می کنم در دل که باز آیی به کاشانه گهی در آسمان، غرقِ، تماشا می شوم با تو بهار دلنشین...
  • 7706
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 257