خانه عناوین مطالب تماس با من

در جستجوی آرامش

حال خوب

در جستجوی آرامش

حال خوب

درباره من

ادامه...

ابر برچسب

مینیمال هایی برای زندگی عبدالمجیدپرهیزکار عید علی معصومی علی جعفری عشق فروغ قاسمی خدا حال خوب محرم سیدحسن نبی پور پاییز پرویزصادقی تکست اللهم عجل لولیک الفرج

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • زن در لباسِ زخمیِ انکار گریه کرد
  • فراموشت باد
  • السلام علیک یا صاحب الزمان
  • قحط آب است
  • باد ترسید از فصل خزان
  • مجنونا، تو که جان را به جنون آراستی
  • دگر با دیگران کاری نداری
  • تاریکی از نگاهِ سَحر دور می‌شود
  • به هر سویی نگه کردم، تو را دیدم
  • غمگین ترین شعرِ مرا در کوچه ها با ناله سَر کن

بایگانی

  • خرداد 1404 10
  • اردیبهشت 1404 310
  • فروردین 1404 310
  • اسفند 1403 240
  • بهمن 1403 240
  • دی 1403 210
  • آذر 1403 300
  • آبان 1403 300
  • مهر 1403 299
  • شهریور 1403 250
  • مرداد 1403 250
  • تیر 1403 250
  • خرداد 1403 160
  • اردیبهشت 1403 250
  • فروردین 1403 248
  • اسفند 1402 238
  • بهمن 1402 242
  • دی 1402 240
  • آذر 1402 212
  • آبان 1402 180
  • مهر 1402 180
  • شهریور 1402 186
  • مرداد 1402 167
  • تیر 1402 156
  • خرداد 1402 155
  • اردیبهشت 1402 162
  • فروردین 1402 162
  • اسفند 1401 160
  • بهمن 1401 164
  • دی 1401 160
  • آذر 1401 155
  • آبان 1401 151
  • مهر 1401 105
  • شهریور 1401 99
  • مرداد 1401 96
  • تیر 1401 91
  • خرداد 1401 93
  • اردیبهشت 1401 62
  • فروردین 1401 20
  • اسفند 1400 146
  • بهمن 1400 154
  • دی 1400 128
  • آذر 1400 15

جستجو


آمار : 170572 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • به خود همواره می پیچم جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:47
    به خود همواره می پیچم چنان از دردِ احساسم، که دل ابرِ سیاهش را، به فکرم می برد گاهی... چه رویایی دراوجِ باورم لب تشنه می میرد. به یغما میرم حتی، در این آرامشِ واهی! کنون در حجم ِ سنگین ِ نگاهت رعد می چرخد به قلبم می خورد هردَم. و چشمم از شکستن های بغضم گریه می بارد به هر آهنگِ کوتاهی، به هر آهی... فرزانه فرحزاد
  • آفتاب زده تاریک است. جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:46
    آفتاب زده تاریک است. پیشِ پایت آرزو نمی روید. به تاریکی آموخته شدیم. و شکوه سنگواره ایست افتاده در پس. حامد غیاثپور
  • در جنگل نارون های ترنج جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:45
    در جنگل نارون های ترنج طعم سقوط آزاد می دهد موهای فر فری باد حالا کفشِ لنگه به لنگه ی/اتفاق از خواب خاکستری خیال می پرد فروغ گودرزی
  • در آینه ها مست بهارم... یعنی جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:43
    در آینه ها مست بهارم... یعنی من مست گل و صورت یارم...یعنی بر معجزه ی عشق امیدی دارم در سال جدید گل بکارم ...یعنی نیلوفر_سلیمانی
  • السلام علیک یا صاحب الزمان جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:43
  • دوستت دارم، چرا اینگونه بی‌قرارم؟ جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:41
    دوستت دارم، چرا اینگونه بی‌قرارم؟ در غمت شب‌ها نخفتم، روزها را خوار و زارم هر کجا یاد تو باشد، آتشی افتد به جانم بی‌تو در آغوش حسرت، سایه‌ای بی‌رهگذارم عقل می‌گوید که دیگر از جنونت دست بردار دل ولی دیوانه‌تر شد، غرق در سودای یارم رفتی و بعد از تو دیگر، آسمانم تیره گشته بی تو خورشیدم غروب و ماهِ شب‌هایم غبارم هر نفس در...
  • در عمق تاریکی، جایی که خورشید نیست، جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:40
    در عمق تاریکی، جایی که خورشید نیست، سایه ای از امید، آرام می نشیند. چشم به راهِ فردایی روشن و نورانی، با قلبی که امیدوارانه می تپد و می زند. بر شاخه ی خشکیده، جوانه ای می روید، نشانی از امید، در زمستان سرد. در دلِ سنگِ سخت، گلِ کوچکی شکوفا، آرام و بی صدا، فریادِ امید را سر می دهد. هرچند که طوفان، بیداد می کند و می...
  • در بحبوحه ی جنگ شهر جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:38
    در بحبوحه ی جنگ شهر کرم ها به جان/ دستانم افتاده اند نه ناخنی می روید و نه لاک سرخی خبرنگار می شود حالا فقط سوراخهای پیر/ می چرند در چشمان گودال های به جا مانده از ایالت سبز فروغ گودرزی
  • من از جهان به تو دلبسته‌ام که جان منی جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:37
    من از جهان به تو دلبسته‌ام که جان منی دریچه‌ای به بهارم، چراغِ شامِ منی کنارِ نامِ تو لبخندِ کهکشان جاری‌ست تو امتدادِ امیدی، هوای نابِ منی چه باک از این شبِ غمناک و بیمِ طوفانش اگر تو مقصدِ من باشی و کشتی‌بان منی به شوقِ دیدنِ تو، جاده‌ها غزل خوانند و من مسافرِ عشقم، تو بی‌کران منی دلم به وسعتِ دریای چشم‌هایت رفت...
  • پیش از اینها عشق، جمعه 26 اردیبهشت 1404 11:36
    پیش از اینها عشق، رسوایی نبود اینچنین ناپایدار یا که سودایی نبود عشق، تن‌پوشی نبود چرکین کنید دور افکنید پیش از اینها هاله‌ای از شرم گِردِ عشق بود عاشقی، دیباچه داشت: نامه‌ای در بینِ اوراقِ کتابی یا که پس آوردنِ ظرف و ظروفِ آشِ نذری شُسته یا ناشُسته اندر آب و تابی آری، پیش از اینها در میانِ نذرها عاشقی بود: [پُشتِ در...
  • اوستادا بر من مسکین گذاری داشتی پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:49
    اوستادا بر من مسکین گذاری داشتی لطف و احوال خوشی بر این پریشان کاشتی بر دل و جانم چو رویاندی صفات شاعری بر سر رودی نهالی تازه و نو کاشتی لیک ما را فرصت گفتار نبود ، گم شدیم وقف زندانی و زندان بان شدیم ما نفس را بهر جان و بهر آن جانان کنیم بهر اقلیم وجود عشقمان رقصان کنیم جان به کف ما در سرای این اسارات ها خوشیم دم...
  • آخرین دیدارمان کی بود ؟ پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:47
    آخرین دیدارمان کی بود ؟ در شبی نمناک و بارانی زیر گامِ زوزه های باد در خم آن کوچه ی بن بست دختر رقاصه یِِ چشمان زیبایت غم سرود و ناله ای سر داد بی کلام آوای لبهایت رفتنت را فریاد می کرد باز باران بود و می بارید قطره قطره اشک دلتنگی همره شب گریه های من ذکر فردا را بدون تو می نواخت در گوشِ جان و سر آمد آن چه که نباید شد...
  • السلام علیک یا صاحب الزمان پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:47
  • رفتی و نگفتی که چگونه دل من را بخراشی؟ پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:46
    رفتی و نگفتی که چگونه دل من را بخراشی؟ یعنی به نظر عادی ودر خود متلاشی دنیا که نداردو نباشد چنین امر محالی بیدار شوم باز ببینم که توباشی محمد امین نژاد
  • جدول عمر محاسبه گرش ریاضی دانیست پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:46
    جدول عمر محاسبه گرش ریاضی دانیست که هر فرمولش برای خود هزاران رازیست نه کسر جمع تفریق بلکه حسابش چرتکه ایست که از هر بینایی بشکافدش بیناترین، عجب داناتریست این دنیای فانی نمی ماند باقی، وای به حال غافلانیست که بی خبرند از حال هوای معنوی، این چه روزگاریست کاش بدانیم که مجال عمرمان مختصر خلاصه ایست ما مسافر امروز و...
  • هر کس ندهد بر تو تنی از وطنش پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:45
    هر کس ندهد بر تو تنی از وطنش بی کس نشود از دم داده به تنش تنها شده ای از غم دوران نهان بی شک نشوی از پس پنهان رهت آید به سراغت گهی کند گهی تند آن که نتوانی که بدانی که دهد بسیار بزایندو برفتند نماند است تنی قرعه به نشان تو زده اند بی افکن پری هر آن به دمد بر تن این روح تنت تا که بدرد پیله از این خاک تنت حسین زالی زاده
  • شاخه نباتِ حسِ من‌ ؛ قصه ی هر زمانِ من پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:42
    شاخه نباتِ حسِ من‌ ؛ قصه ی هر زمانِ من عشقِ تو شمعِ جانِ من ؛ خنده ی بی امانِ من نقش گُل اندر این جهان ؛ دستِ بشر به خشتِ خام گلی شکفته قلبِ جان ، بدستِ باغبانِ من آمدنت همچو مسیح دمیده جسمِ مرده جان نسیم خوش به زندگی، سایه و سایبانِ من خزیده ام به ظلمتی به جستجوی نورِ کور بیا عزیزِ دل بیا ؛ پرتوِ آسمان‌ِ من خشکیده...
  • در شب بی‌نهایت پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:41
    در شب بی‌نهایت میان طنین نبض خویش راه می‌روم،بی‌تاب بی‌خواب نه خوابِ تو را دیده‌ام، نه بیداری‌ات را اما هر دو مثل سایه‌ای بر گُرده‌ام افتاده‌اند جاده‌ای که می‌رود نه آغاز دارد نه سرانجام فقط تکرار قدم‌هایی ست بر زمینی که دیگرم نمی‌شناسد هر نفس،اندوهی‌ست که در سینه جمع می‌شود و باز،بی‌هیچ فریادی دست‌نخورده می‌ماند نامت...
  • درود بی‌کلام در مخزن سخن من پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 10:40
    درود بی‌کلام در مخزن سخن من عشق است و سروده‌های بی‌پایان من چند سال است که دل به او بسته‌ام در هر نفس حضورش در جان من آن که بی‌نهایت مهربان و نرم است در دل مانند خورشید فروزان من هر ذره‌اش سوز و عشق و وفا دارد در این راه بی‌وقفه راه‌بان من هر سال که می‌گذرد عمیق‌تر می‌شود عشق من مانند درختی است سرسبزان من ای دل...
  • فصل بهاران رسید، رفته غم زار ها چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:48
    فصل بهاران رسید، رفته غم زار ها چه چه بلبل شنو، ره زده از غارها تازه شود نسترن برکند از دار ها کوه بپیچد بخیش جامه ز انوارها عطر خوش یادها می وزد از باد ها نم نم باران جهد بر رخ گلزارها فصل رسیدن رسید در دل بیدارها برده ز دل کینه را، یار به تیمارها نی بدم ای چلچله در عوض سارها فاش بگوید نسیم واژه ز اسرارها آمده جان...
  • انگاری در سرم چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:47
    انگاری در سرم یک طبقه اضافه است بی پله گاه کسی می پرد دام صدای عجیبی دام دام سقف پایین شل شده یا پرنده سنگین است بعد پرش کجا می رود درد چشمانم گویا نقش دارد می جهد بیرون ز آن رضا شاه شرقی
  • آدم بی فکر ونادان، یار میخواهد چکار؟ چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:47
    آدم بی فکر ونادان، یار میخواهد چکار؟ درتمام زندگی ، همیار میخواهد چکار؟ اوکه نداردحسِّ ،هیچ آرزوی ودلبری!! یار نیست بهراو،دلدار میخواهد چکار؟ اوکه درخلوت ندارد،حسِّ گُل یاخاررا گر گُل شود یاخار، عارمیخواهد چکار؟ کلبه اش اندوه وغم ،درتمام زندگی است گُل وعکس بردرو دیوار ،میخواهد چکار؟ اوکه درشعور ش ،حس خوب باخود نیست گر...
  • السلام علیک یا صاحب الزمان چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:45
  • لذّت عشق در دل دیوانه هاست چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:44
    لذّت عشق در دل دیوانه هاست گوهر نایاب در ویرانه هاست کار هر عاشق نیست درعشق وفاداری کند سوختن در شعله شمع کار پروانه هاست جام می پر کن با معشوقه در میخانه نوش شور میخانه در مستی ، مستانه هاست زُلف دلبر را با عشق ناز کن و شانه زن چون زیبایی دلبر، با زُلف و شانه هاست عاشق و دیوانه آن باش که دلدارت شود چون وفاداری در عشق...
  • نرم درگرمای آغوشت مراماوا بده چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:43
    نرم درگرمای آغوشت مراماوا بده در میان دست های مهربانت جا بده کمتراز رفتن سخن درگوش چشمانم بگو پای دل را با حضورت سیرتی بینا بده آرزوی هر جوان خوشبختی و آرامش است در مسیر آشنایی عشق را معنا بده سرخوشم از اینکه بادل هم نوایی میکنی ناله های خفته در پژواک را آوا بده کوچ وقتی میکند مرغ خیالم سوی تو یک نفس در آشیانت گوشه ای...
  • دُردی کش خرابات وحلقه در گوش شدم چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:42
    دُردی کش خرابات وحلقه در گوش شدم با مستان حقیقت طلب هم حُوش شدم آن فرزانه که میگذ شت و هوهو می گفت نظری نمود که باعشق هم آغوش شدم عبدالمجید پرهیز کار
  • من آنجاکه تو رادیده ام با دعای توخواهم رفت چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:42
    من آنجاکه تو رادیده ام با دعای توخواهم رفت من آنجاکه تو راشنیده ام بانوای توخواهم رفت دستم راهم بگیر و به سوی تودراز کرده ام اینجا با ریتم لب های تومنهم با ندای تو خواهم رفت جایی را که من بودم و دیگری را هم قسمت شد سوختم تا به روز قیامت با بلای تو خواهم رفت مریخ را نوردیدم و مشتری را هم من دیده ام با روح تو در آمیخته...
  • برای تو می‌نویسم چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:41
    برای تو می‌نویسم اینک می دانم تو هیچوقت قرار نیست این متن را بخوانی یا که ببینی حال از تو می‌نویسم کودک دلبند من برای تو که عشق را،محبت را درون من سبز کردی همیشه آخرین بار ها را دوست داشته ام اما دیدن تو را برای آخرین بار نه اگر بخواهم برایت دلیل بیاورم از اینکه چرا دوستت دارم،احتمالا ساکت می‌مانم علاقه گاه بی دلیل...
  • شهری زیبا بنام صیدا چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:40
    شهری زیبا بنام صیدا شعری پر از عاشق. شهری با مردان ماهیگیر سیگاری .تنها و بد خط. آنهانمی توانستند نامه بنویسند و خاطره گذارند . و هر روز از سر فصل های جدید تعربف می کردند تا شاعری کهنه برایشان از داستانهای دره گفت.. . باغبانی بیکار سر جنباند. و عبایی به مردی داد که عاشق تازه کار بود. صیدا شلوغ شد و دخترکان دریا هر روز...
  • زیر بارش‌های عشقت چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 10:39
    زیر بارش‌های عشقت گیسوانم خیس گشت قطره‌ها رقصان نشستند روی جانم، رفته‌رفته غرق گشت… من در این دریات غرقم بی سؤال و بی دلیل نه ،نجاتم را طلب دارم نه ،گریز از این مسیل من شدم موجی ز عشقت بی سؤال و بی دلیل خود نمی‌دانم چه شد شاید که اصلاً خوب شد طهورا عسکری داریونی
  • 7706
  • 1
  • 2
  • صفحه 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 257