-
... دل بسته، سال ها
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:47
... دل بسته، سال ها راهت را گرفتم با گریه شکسته یال اسبت را،، خسته! نه امّا بهایی به آهم، دادی نه نیم نگاه ماهی به بی سویم روا؛ دمی برای دیدارت، :من: اما :عمری: به تو :تخفیف: دادم وُ، با لاشه ی امید خود را، تحویل تردید! مشتی خاکسترم اینک که بیزار از عشق وُ، اسیرِ گردبادم! محمد ترکمان
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:46
-
تنگ تنگ دل من روزگارش لنگه
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:45
تنگ تنگ دل من روزگارش لنگه با همه خستگی هاش داره اون میجنگه تاب نداره دل من این سرم سنگینه فکر خوش خیالی ام ، جسم و جانش منگه هر چه در سفارشم هر چه در نمایشم نردبانی در هواست آسمونش تنگه فرض این لجاجتم فرض سر بریدنه گریه کورم کرده هر چه باشه رنگه از قضا سهم منو اشک چشمم میده واسه این بخت کجول حاجتش در سنگه سرفرازی ام...
-
خواب دیدم که تو را تنگ گرفتم به برم
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:45
خواب دیدم که تو را تنگ گرفتم به برم پیشِ تو از همه جا و همه کس بی خبرم مست و بی خود شده بودم به هوای بدنت فکرِ بوسیدنِ لب های تو می زد به سرم ناگهان خاطرهء تلخِ شبِ رفتنِ تو زنده شد در دلِ سودا زده و در به درم ترکِ من کردی و شد، جای تو آغوشِ رقیب پس از آن واقعه، من ماندم و چشمانِ ترم مثلِ پروانه در آغوشِ پر از آتشِ...
-
بهار
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:44
-
یادته رفتی ندیدی دل من لرزید و ایستاد؟
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:43
یادته رفتی ندیدی دل من لرزید و ایستاد؟ حالا برگشتی و میگی کلاغه بهت خبر داد؟ من به هیچ کسی نگفتم که چقدربرام عزیزی نکنه مترسک اونشب رفتنت را بِش خبر داد هنوزم ردِّ گذشته روی راه برفی مونده چرا برگشتی دوباره؟ دل من دستتو خونده گفته بودی از مترسک که سرِ جالیز میرقصه قصه ای که خوندی از سر،تو کتاب عشق مونده گفتی ازشوق...
-
بانوی ایرانی من
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:43
بانوی ایرانی من تو مثل... تلفیقی از شعر نو و سپید منی قسم به لحظه ی که سرت رو شونه هام بود زمستون هم دوسِت داره دکتر محمد کیا
-
گریه دارم تو بیا نرگس دل یاد کنم
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:42
گریه دارم تو بیا نرگس دل یاد کنم بهرشیرین عجب روضه فرهاد کنم گریه سودی نکندعاشق دلدار بسوز خانه تنگ است بیابرتومن آباد کنم گرجفاکاری معشوق بدیدم همه جا آتش افروخت بسوزم که فریادکنم بر سر ع ش ق نشدتاج گوهر من بزنم بلبلی گشته ام از یاد تو من دادکنم بخشش آنستکه آیی ومرا شاد کنی ورنه هر دوری ناشاد کجا شاد کنم حکم باران...
-
سرخوش و مســت ، تانگو می رقصید
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:41
سرخوش و مســت ، تانگو می رقصید ســایه با ســایه را می گویم روی پرده ی نمایش یعنی دیوار ِ همسایه را می گویم و من این تصویر ِ بِکر ِ زیبا را که دیدم به سایه ی یُبس ِ خودم گفتم: سلام ، اجازه هست با شما سلفی بگیرم؟ تو بگو سیــــب ولی من با خودم می گویم : (برای تنهایی خودم بمیرم) آرش کربلایی علی
-
ببار باران احساس
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:40
ببار باران احساس کویر شده سرزمین دلم آتش عشق خاموش شده ابرها بی بارند تگرگ جایش را به کوهی از غبار داده به آغوش میکشد مرا بستری از آسمان غبار آلود ببار باران ببار تا آتش این رابطه خاموش شود ببار تا گلستان شود سرزمین دلم تینادلشکیب
-
بوی ِ بهار،
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:38
بوی ِ بهار، بوی ِ عید، بوی ِ نوروز این روزها هرچه دلم می خواهد و احساس میکنم زیباست برایت می خواهم، جاری می شوم می بارم بهترین هارا زیباترین ها را . . اما شعر می گویم . . در جیبم، هیچ... خداویس دهقانی
-
چه دلگیرمی شودغروب زانتظارنیامدنت
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:34
چه دلگیرمی شودغروب زانتظارنیامدنت درودیواروجاده گواه تنهای منند مرغک ساعت خسته دگرکوکونمی کند.... خورشیدساعتی دگرماندتاتوتشریف بیاوری..... خسته شدورنگ زرُخساره اش پریدولی تونیامدی..... همه رفتندکوچه رنگ سیاهی گرفته است..... ازکنارخیابان تادرخانه راخطّ کشیده ام..... این خطّ عاشقیست تادایره...
-
دور از تو نشستیم وصبوری کردیم
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:33
دور از تو نشستیم وصبوری کردیم عمری گله از عذاب دوری کردیم در آتش عشق، سرخ و زردیم اما دل گرم به چارشنبه سوری کردیم. نیلوفر_سلیمانی
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:33
-
خـداونـدا تـو هستی حـیّ دادار
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:32
خـداونـدا تـو هستی حـیّ دادار نمــــا آگــه ز بـرکتهـایِ اسحـار ز انـوارش دلـم را روشنی بخش به جسمم کن عیان یارب تو آثار ز نـورِ خـود مسخّـر کـن وجـودم قلـوبِ عــارفــان روشن ز انــوار سلیمان ابوالقاسمی
-
باز خداوند دل جان مرصع دمید
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:31
باز خداوند دل جان مرصع دمید بر همه دشت و دمن بی کش و پیمانهای غنچه رز باز شد طره به سوسن رسید خوشه یاس سفید با نفخش بانگ زد آهوی غزاله ای خنده به میمون رسید رنگ به آن نسترن بلبل مست و حزین نغمه برآورد کی ،غنچه دردانهای خرمن یاس سفید از سر دیوار باغ بوی خود افشان نمود بر دم و بر شامهای رخصت باد بهار، از همه باغ و...
-
روییده در اندام من
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:30
روییده در اندام من بعد از نوازشهای تو یک دشت گل از رازقی بارانِ زیبای بهار با تو تماشایی شده اردیبهشت عاشقی قلبی که هست مایل به تو هدیهی ناقابل به تو ای لطف بیجبران من دستم به سازم میرود وقتی که سرریز میشود آرامشت در جان من سرمستم از این عید نو با حس و حال عشق تو شکر هزاران نعمتی آثار غم در دل که بود دیدار تو...
-
چه قلم ها که بگریند تو را
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:29
چه قلم ها که بگریند تو را چه بسا چشمه ماتم که بسوخت و مدام این دریا پشت هم باز بسوخت چو دل کودکی از ترس صدا صاحب چشمه پرتاب و خروش! ز پسِ خانهی تاریک و خراب نفسی هست کزو چشمه هایی که نسوزند و بسوزند به جوش آمدهاند و مدام ای دریا! چو چشان پسرک پشت هم باز بجوش! علی خزاعی
-
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:28
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟ سال هست که من در پیت میگردم همه جا را گشتم کوچه ها را گشتم خبری نیست که نیست قاصدک نشد نشد گرد ما ور جان بی خبر میگردی لیک هر کجا بوی تو افتاد چشم و دلم یار که شد گرد ما ور جان بی خبر میگردی میعاد عصفوری
-
باور ندارم که غم و زخم هایمان یک روز به پایان برسد
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:28
باور ندارم که غم و زخم هایمان یک روز به پایان برسد چرا که ما گل هایی از جغرافیای متفاوت هستیم با این حال پنجره ی رویاهایت را نبند شاید در یک شب پاییزی با باد و باران به سراغت بیایم.. شاهین افتخاری عمله
-
من به احساس تووزندگیت مدیونم
شنبه 2 فروردین 1404 12:53
من به احساس تووزندگیت مدیونم تا ابد از تو و دلبستگی ات ممنونم من به تنهایی خود هیچ نبودم هرگز عشق در مکتب تو کرد چنین قارونم جسم رنجورمن ازبودن توارزش یافت بی تویک قاعده در جنگل بی قانونم سالها بی هدف وبی سروسامان بودم سایه رحمت توکرد چنین قا ر و نم جواد جهانی فرح آبادی
-
من نمی دانم چرا باران نمی بارد
شنبه 2 فروردین 1404 12:52
من نمی دانم چرا باران نمی بارد چرا عطر تنت در شعر حتی حرف کم دارد من نمی دانم چرا بویی برایم رو به خاموشیست نمی دانم کجای شهر را باید بگردم در پی دستت ،نگاهت ،گرمی آغوش پر مهرت،نگاه چشمهای حرف دارت من نمی دانم چرا امشب تنم با ماه در گیرست چرا حس نفس هایت چو زنجیری گره در سینه می آرد لای پیچک ها، میان برگهای یاس،کنار...
-
شکوفه کرده درۀ بادام
شنبه 2 فروردین 1404 12:52
شکوفه کرده درۀ بادام چو پروانه به شمار نوعروسان به رنگ صورتی مانند آونگ نشسته بر شاخ تُرد درختان کشیده سر بر دیوار باغ انجیرک سبز شاخسار بلبل سرمست و غزل خوان خوش آمد گوید به فصل بهار تنیده پیله پروانه در پس سنگ با تارپودی از مخمل نرم تا بال بگشاید به صد رنگ در هوایی دلنشین و گرم گرفته جشن نیلوفری نوروز شوید پَر خویش...
-
میخوام از سرم فکرتو دور کنم
شنبه 2 فروردین 1404 12:51
میخوام از سرم فکرتو دور کنم میدونم باید روزها بگذره امیدوارم از اون زمان تا ابد یکی بهتر از من باهات بپره نشد مالِ من شی نگو قسمته نخواستی منو هیچ اجباری نیس دیگه بینمون هرچی بوده تموم عزیزم برو هیچ اصراری نیس نذاشتم بفهمی که قلبم برات چجوری تا میدیدمت میزده نذاشتم بفهمی که عاشق شدم تو هیچ وقت نفهمیدی حالم بده منو...
-
کاشعشقی نبود ،که دار اَست .
شنبه 2 فروردین 1404 12:50
کاشعشقی نبود ،که دار اَست . دل طلب ، زِ عشق یار است . دِگَر مَثَلِ عُشاقِ اَفسانه نیاید . آه وُ حَسرَت ، بَرقرار است . کاش پنهون و دروغ رَوَد زِمیان . پرده اعتماد شود ، اعتبار است . کاش سخنِ عشق را میشنید . فِراق رادوُر ، لیک، دَوار است . کاش سَر مَستِ عشقِ ماوَرا . بَر آنمَستی ، عشقپایدار است . کاش برَهم عشق و...
-
در وداعِ من و آن، خاطرِ اوج ...
شنبه 2 فروردین 1404 12:49
در وداعِ من و آن، خاطرِ اوج ... میگشودم؛ آخرین بالِ خیال کنجِ عزلت، تا گُزید؛ تشویشِ دل ... زخمهی جان بود؛ که میآمد به یاد یاد پروازم به روی آن دیار مردمانی، سر به سر؛ ماتم زده رنجهی امروز و فردایی نگون ... عاشقانی خوشدل اما؛ دلزده یادِ آن رویا به دوشانِ جوان یاد دلهایی همه فرتوت و پیر یاد پیرانِ به دل؛ مفتون...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 2 فروردین 1404 12:48
-
چرا دیگه بهار اینجا نداره رنگ و بوی نو
شنبه 2 فروردین 1404 12:48
چرا دیگه بهار اینجا نداره رنگ و بوی نو یه جور سرده که میاره به یاد ما زمستونو چرا دیگه بهار اینجا فقط یک اسم کوتاه کسی چشم انتظارش نیست که نه انگار که تو راهه دیگه نه شور عید هست و نه حالی و نه احوالی کسی خوشحال نمیشه توی این تقویم بد حالی نگاه سال نو پیره ، بهار تو کوله بارش نیست حاجی فیروزم انگار مونده خواب و عیدو...
-
تو رفتی
شنبه 2 فروردین 1404 12:47
تو رفتی من رفت ما نماندیم هیچ ماند هیچ جز او سید مرتضی سیدی
-
من عاشق نمازم
شنبه 2 فروردین 1404 12:46
من عاشق نمازم با یاد تو همیشه دل بسته به راز در هر نماز شب ها دل با تو می نوازم چشمم به سوی قبله جان در تو می گدازم ای نور جاودانه ای عشق بی کرانه با توست زندگی ام تا صبح عاشقانه با ذکر نام پاکت دل گشته نور باران با یاد تو خدایا آرامشم فراوان در گوشه ی عبادت چشمان پر ز اشک است از عطر نام پاکت دل ها پر از کمک است هر...