لکنت گرفته زبانم
نامت فراموشم شده
پاییز برگ می ریزد
و من،
گلویم را می فشارم تا بغض خفه ام نکند...!
فروغ گودرزی
تو اصلا بگو دوست ندارم
من خودم اون نون لعنتیو نشنیده میگیرم...!
تو را در آسمان خواهم دید
ستاره ای که در حوالی
نیمه پنهان ماه تابیده است
تو را آسمان می بوسد
خوابش نمی برد مهتاب,
از سکوت مبهم چشمانش
با هزاران فریاد لاله همصدا می شود
صدای رفتنش را
اَبر سرگردانی می شنود
با آن که گوش شنوایی ندارد,
از دامن تکّه اَبری سیاه
باران فرو می ریزد
از طاق ثریا سقوط می کند
اشک های بی وقفه
بر روی لبخندِ گریبانِ سرزمین های مبهوت
و مقدر است تمام روزها
پائیزی باشند!
مرتضی سنجری