ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﻝ... ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ باختیم

ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
ﺩﻝ...
ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ باختیم
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑود ه ایم
ﺣﺮﻣﺖ ﺷﮑﺴـــﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ
ﭘﯿﮑر خود را ﺯﯾﺮ ﭘــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻮﺭ خویش ﮐﻨﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ
ﻧﻮﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ
ﺩﯾﺮ ﻓﻬــــﻤﯿﺪﯾﻢ که ﭼﻪ ﺷﺪ
ﻣﺎ ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ ﺁﺩﻣـــــﯿﺖ ﻣﺎ ﺧــــﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘیم


محمد چکاوک

چشمان تو تک بیت غزل های جهان است

چشمان تو تک بیت غزل های جهان است
لبخند تو سرچشمه‌ی ناب هیجان است
کندوی لبت شهد و عسل دارد و حالا
هی نوش بریز از دهنت, این چه دهانست
محبوب تر از لحظه ی یک بوسه ی نابی
چشمان تو رخشنده تر از در گران است
در زمزمه ی باد سحر, زلف پریشان
رقصان چنان قامت آن سرو چمان است

از فاصله ی بین من و تو چه بگویم
چیزی که عیان است, چه حاجت به بیان است
عمری که در آغوش خیال تو گذر کرد
هرگز گله ای نیست, که این جبر زمان است
در قصه ی دلدادگی و عشق  من امروز
هر مصرع و هر بیت رها ورد زبان است

بهروزقاسمی

گیرم که دلتنگی هایمان را باد آواز دهد

گیرم که دلتنگی هایمان را باد آواز دهد
آسمان, رویاهایمان را نادیده بگیرد
اشک هایمان یخ بزند

دیگر سکوت جایز نیست
عشق را فریاد باید زد
شگفتی را آشکار کرد
درستی ما در در کردار و گفتارماست
کردار تو و من


منصور شیروانیان

ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ اﺯ ﻏﻢ ﭘﺮﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻲﺯﻧﻢ

ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ اﺯ ﻏﻢ ﭘﺮﻡ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻲﺯﻧﻢ
ﻣﺒﺎﺩا ﻛﺴﻲ
ﻏﻤﻢ ﺭا ﺑﻔﻬﻤﺪ
و ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪﻡ ﺭا
ﻛﻪ ﻣﻲﺗﺮﺳﻢ
ﺩﺭ ﺟﻮاﺑﺶ ﺑﮕﺮﻳﻢ
و اﮔﺮ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺑﺪﻡ ﺭا
ﺗﻨﻬﺎﻳﻢ ﻣﮕﺬاﺭ
ﻛﻪ ﻣﻦ اﺷﻜﻬﺎﻳﻢ ﺭا
ﺑﻲ اﻃﻤﻴﻨﺎﻥ
ﻛﻨﺎﺭ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ
ﻧﺨﻮاﻫﻢ ﺭﻳﺨﺖ


پویا عزیزی