در افق این پنجره

در افق این پنجره
کلاغی در انتظارِ غروب نشسته
که نمی‌‌پرد
سکون
سکوت
و حالتی , مثلِ یک خوابِ ناشکیبا
و سهمِ ما
از دیدار با عکس آبان
تنها یک جمله
آه یادش بخیر , روزگارِ ما ..!


دکتر محمد ملاکی

انقدر شعر خوانم که نوازنده شوم

انقدر شعر خوانم که نوازنده شوم
انقدر,بی ربط که از همه زده شوم
دیدم ان لحظه رفتی رقص کنان
خواندی شعرم رفتی فرض کنان
دیده نشوی در چشم ها رقص کنان
دیده میشوی در دلم فرض کنان


فردین پوراسمعلی چناقبلاغی

بی عشق , زمین جای نفس نیست مرا

بی عشق , زمین جای نفس نیست مرا
دیدی که به جز تو هیچ کس نیست مرا

این رسم وفا داری و دلبستن نیست
یک عمر هزار زخم , بس نیست مرا ؟


زینب حسنی

من از غم های اجباری از این دنیا نمی گویم

من از غم های اجباری از این دنیا نمی گویم
که گر گویم نخواهد شد دلی شادان ز افکارم
ولیکن برق امیدی نهان شد از دو چشمانم
که میخواهم بپوشانم چون ابری چشم تابانم
از این اشکی که می ریزم چه حرفی پشت آن دیدی
بدان ای جان که این دریا خروشان شد ز افکارم
از آن روزی که عاشق رفت پی معشوق در آتش
من از آن روز تا حالا و اکنون در گلستانم


پوریا معصومی