گفتمت دیدی دلم

گفتمت دیدی دلم
تنهایی و ترس و بی کسی
تو بگفتی یار هست
تو نیستی با دیگر کسی
همه را دادی به باد
بهانه ات رسم وفا
آنچه را گم کرده اند امروز
شد برایت رسم وفاداری
خنده ای کردم که من ره گم نکردم
یا که نیستم صاحبت
یا تو برفتی با کسی

فریبا صادقی

هر چه که گفتی

هر چه که گفتی
با دلم از حس پنهانت بگو
با من از دیوار کوتاه دل باغت بگو
من ندارم چاره ای
دست دلم کوتاه شده.
هر چقدر چنگ می زنم دستی نمی یابم عزیز.
این نگه کن هر چه گویم عاشقم از تو دلم دورتر شده


فریبا صادقی

ای تن ات جشنواره ی گل ها

ای تن ات جشنواره ی گل ها
که بر نسیم نشسته ای و
حضورت گلستانه ای را به یاد می آرد
و عبورت از آستانه ی تابوتم
مسیح را
به کدامین روایت زیبایی مشق شده ای ؟
ای آفریده ی زیبا
که سر مشق میدهی بهار را
و هست امضای تو پای اردیبهشت
دستان ات به گرمی دستان کودکان شوخ
شکست میدهد در من سردی را
و راه میروم مطمئن با تو
ای وجودت سرار اعتماد و ایمن تر
تویی که عشق را بیمه کرده ای
با آغوشی گرم و باز
به لبخندی باشکوه تر
میزبان تنم باش گل انداما
از من عبور کن, بیمه نامه عشق ام را صادر
دستم را بگیر
آغوش گرم ات را با من ببند
ای آفریده ی زیبا

یاسر شکوری یاس