گرم خوردن چای شدیم
چانه یخ کرد،
لطفا این چانه را عوض کنید
از صحبت افتاد
هومن نظیفی
مه رویت چو ببینم
ز مه و خورشید و ستاره بی نیازم
روی بلورت گر به رویم بیفتد
ز چشمِ رخساره بی نیازم
دمی بیا
مه چلچراغ این کاشانه باش
مرا با دل و جان و تنت
بر عرش اعلا جاودانه باش
دانی و دانم که دلم بر دلت نظر دارد
دمی بی رویت، سپیده دم ندارد
ندانم چو دانی دلم بقرار است
زیر و روکنی چرا دل بیچاره را
بشکن منبر و همپای من باش
که بهارم را دمی بیش نیست
شهریار یاوری
شماره چشم هایت را دوست دارم
همه چیز را
باید از نزدیک ببینی
حالا مرا ببین ...
آبا عابدین
مرد ِ پاییزی َ م
هر جا که برگی از درخت افتاد
به یاد من باش
به یاد تو َ م.
نگار الهی