می فشانم جانِ دل کز بهر عشقت من نگار
دل ترا خواهد برایت پر زند پروانه وار
درخیالم پرورانم روز شب دایم ترا
ای که دانی من برایت گشته ام چشم انتظار
تا قیامت عشق پاکم برقرار است نازنین
نام نیکت می نویسم در دلم با افتخار
فکر دیدارت که کردم سیل چشمم شد روان
من زهجرانت همانم نا توان و بی قرار
باغ بی گل گشته این دل چون همی بیند خزان
با محبت باغ دل را می کنی همچون بهار
حسرتی دارم به بینم من ترا با چشم خود
تا نمایم مهربانی راچو لیلا آشکار
این نسیم از عشق خود گویدچنان با سوز دل
عشق پاکش مثل مجنون تا به ماند یادگار
شهربانو ذاکری دانا
به احترام فصل انار
برگریزان خویش را به نظاره
به شکر دوست
راست میگوید فروغ
ابرهای تیره
رسولان نشانه های نوبر و پاک
و من
سخت در کلنجار تنهایی
شاید
مازیار اطمینان