زندگی درد عشقینگی ست

زندگی درد عشقینگی ست
که واقعا زیباست
زندگی درد دل است
زندگی بچه خندان به روی سرسره هاست
زندگی وزوز یک مگس است
زندگی امتحان دادن روی ورقه است
زندگی آب بازی ست
زندگی کلاسور به کلاسور دم دانشگاه
زندگی عشق بازی به لب دریا است
زندگی گریه من ؛گوشه تنهایی توست
زندگی کنج اتاق است دم پنجره ها
زندگی خوردن اش در باغ است
زندگی لذت بوسیدن یار،
زندگی دیدن روی دلبر
زندگی عشق است عشق
زندگی کوتاه است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق


محمدمتین کرمی

تیغِ تیزِ آبیِ چشمان من، قربان تو

تیغِ تیزِ  آبیِ چشمان من،  قربان تو
نبض بی اندازه در شریان من ، قربان تو

با نگاهی روح را بیرون نمایی از تنم
گر به منت می پذیری جان من قربان تو

آتشی بر جان من بس پر لهیب انداختی
هرسحر گه شعله ی رقصان من، قربان تو

در دلم غم دارم و در چهره لبخندی مدام
قلب زار و چهره ی خندان من قربان تو

درد من  را یک جهان درمان نیاز است و شود..
درد تو بر جان من ، درمان من قربان تو

آمدم تا در برت آیینه ی چشمت شوم
در مسیر لحظه ها ، مهمان من قربان تو

معصومه حیدرپور

دلا دیرست من ،از صاحبان جاه می‌ترسم

دلا دیرست من ،از صاحبان جاه می‌ترسم
نه از شیران، که از مکاری روباه می‌ترسم
هراسم نیست از خصمی، که رو در روی می‌جنگد
من از مکر رفیقی که شده همراه، می‌ترسم
ندارم ترس از آن دشمن، که باشد اهل دانایی
ز صاحب منصب بی عقل نا آگاه، می‌ترسم
چه باک از رهزنی که، پیش چشمم می‌برد مالم
من از دزدی که دارد مدرک ،حوزه و دانشگاه می‌ترسم
ندارم بیمی از یزدان پاک و مهربان، امّا
زِ برخی گمره دین، ذاکر الله می‌ترسم
بدارم دوست دانا را ، سوا از باور و دینش
من از انسان جزم اندیشه‌ی خودخواه، می‌ترسم
اگر چه شادم از آنکو، به آیین خِرد رو کرد
ولی سینا ز پابوسان باورمند این درگاه، می‌ترسم


رحیم سینایی

تا به حال یاد نداشتم که نداشته باشی

تا به حال یاد نداشتم که نداشته باشی
تا به حال نداشتن را برایت آرزو نکردم
ولی ای کاش هایی که از نداشتن ها با خود داشتم را با او نجوا کردم
می دانم زمانی می رسم به تمامشان
زمانی نه چندان نزدیک
می دانم
زمانش فرا خواهد رسید
شیرینیش را حتی همانها هم خواهند چشید
صبوری کن
صبوری
او شنوای قادر است
همه چیز در دست او است

زهرا جهانگیر